بایگانی ماهانه
مراسم سوگواری شهادت مولی الموحدین حضرت علی (ع) در شرکت گاز استان قم
همزمان با شب شهادت مولی الموحدین حضرت علی (ع) مراسم عزداری در شرکت گاز استان قم برگزار شد.به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان، در این مراسم معنوی که همزمان با شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان با حضور پرشور مدیران، کارکنان و پرسنل بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در نمازخانه این شرکت برگزارشد، یکی از مداحان اهل بیت عصمت طهارت علیهم السلام در غم شهادت اول مظلوم عالم علی مرتضی نوحه خوانی و مدیحه سرایی کرد.همچنین یکی از فضلای حوزه علمیه در این مراسم معنوی به بیان فضائل و ویژگی های امام اول شیعیان حضرت علی(ع) و زمان حکومت ایشان پرداخت و افزود: این امام همام نمونه ای بارز زهد و تقوا، شجاعت، عدالت و اجرای ارزشها و تعالیم اسلامی بود و سیره و منش ایشان باید الگو و سرمشق همگان در زندگی قرار گیرد.
شهادت جانسوز اولین پیشوای شیعیان،امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب
بیست و یکم ماه مبارک رمضان، شهادت جانسوز اولین پیشوای شیعیان، امام المتّقین، یعسوب الدّین، قائد الغر المحجّلین، مولی الموحدّین،
امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام
را به پیشگاه مقدس و منور قطب عالم امکان، بقیه الله الأعظم، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) و تمامی شیعیان و محبان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نماییم
شهادت موالموحدین ، امیرالمومنین ،امام پارسایان ،جلوه حق ، امام علی (ع) بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد .
مصائب حضرت علی ع
بر على(ع) مظلوم چه گذشت ؟
بر على(ع) چه گذشت بعد از رحلت رسول خدا (ص )؟
بر على(ع) چه گذشت بعد از شهادت فاطمه زهرا (س )؟
بر على(ع) چه گذشت هنگامى که بعد از فاطمه زهرا تنها ماند؟
بر فرزندان على(ع) چه گذشت هنگامى که پدر خود را از دست دادند؟
بر یتیمان على(ع) چه گذشت ؟
بر على(ع) چه گذشت کنار بستر رسول خدا؟
بر امیرمؤ منان(ع) چه گذشت ؟ آن زمان که فاطمه زهرا(س )، امام حسن (ع )، امام حسین (ع )، زینب کبرى (س ) کنار رسول خدا بودند، و آن حضرت حسین(ع) را بغل کرد و گریه مى کرد و فرمود: همه شما را مى کشند.
بر على (ع) چه گذشت ؟ هنگامى که دید در خانه را آتش زدند و فاطمه زهرا(س) بین در و دیوار قرار گرفت و محسنش(ع) را شهید کردند.
على (ع ) چقدر مظلوم بود، براى بیعت دامن و گریبانش را گرفتند و او را به مسجد کشاندند و به او گفتند: با ابوبکر بیعت کن . او فرمود: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ در پاسخ گفتند: گردنت را مى زنیم . على (ع ) سرش را به سوى آن آسمان بلند کرد و گفت : خدایا من تو را گواه مى گیرم این قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند، با این که من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص ) هستم .
بر على چه گذشت هنگامى که او را دست بسته به سوى مسجد براى بیعت مى بردند، حضرت زهرا (س ) جلوى در خانه بین مردم و امیرالمؤ منین(ع) مانع شد، قنفذ ملعون با تازیانه به گونه اى به آن حضرت زد که اثر آن تازیانه تا وقتى که حضرت از دنیا رفت باقى مانده بود.
چه گذشت بر على(ع) وقتى خبر شهادت فاطمه زهرا(س) را به او دادند؟
چه گذشت بر على(ع) کنار بستر همسرش ؟
چه گذشت بر على(ع) هنگام غسل و کفن کردن همسرش ؟
چه گذشت بر على(ع) وقتى فهمید همسرش را در کوچه سیلى زدند؟
چه گذشت بر على(ع) جلو چشمش همسرش را تازیانه زدند و نتوانست کارى کند.
چه گذشت بر على(ع) وقتى همسرش گفت : (مرا شبانه دفن کن تا قبر من پنهان بماند).
چه گذشت بر على(ع) وقتى که همسرش را شبانه دفن کرد؟
چه گذشت بر على(ع) وقتى دید عمر از قنفذ به خاطر تازیانه اى که به فاطمه زهرا زده است تشکر نمود.
چه گذشت بر على(ع) شب نوزدهم ، در منزل دخترش .
چه گذشت بر فرزندان على(ع) در فراق پدر.
چه گذشت بر على(ع) … زمانى که شمشیر بر فرقش خورد… و آخرین کلام نمازش چه بود؟… و وقتى پیشانى او شکافت چه گفت ؟
چه گذشت بر على(ع) در لحظه آخر عمر کنار فرزندانش در حالى که به فکر مصایب امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و زینب کبرى(س) است ؛ چه سفارش دلخراشى به عباس(ع) کرد، آن زمان که فرمود: (حسینم را در کربلا تنها نگذار، تا او تشنه است آب نخور).
واقعا امیرمؤ منان(ع) چقدر مظلوم است ؛ تمام زندگى او پر از رنج و اندوه و مصیبت بود.
نمى دانم على (ع ) و فرزندانش چگونه آن همه مصایب را تحمل کردند.
در عالم مظلوم تر از على(ع) کسى نبود.
آیا مى توان مظلومیت على (ع ) را به سادگى بر زبان آورد. یا با قلم توصیف کرد، حتى تجسم دور نماى زندگى پر درد آن حضرت هر دلى را مى سوزاند و هر چشمى را اشکبار خواهد کرد. این کتاب شمه اى از مصایب و رنجهایى را که على (ع ) در زمان حیات و دوران کوتاه خلافتش تحمل نموده است ، بازگو مى کند.
از خداوند منان مى خواهم که به ما توفیق و لیاقت این این را بدهد که شیعه واقعى على (ع ) باشیم و چشم خود را وقف اشک ریختن بر مظلومیت على (ع ) و فرزندانش کنیم .
از خداوند متعال خواهان پاداش و جزاى خیر و رحمت براى برادران و خواهران ، از جمله کادر ویراستارى ، حروفچینى و طراحى ، و مدیریت انتشارات سلسله مى باشم .
امید آن داریم هنگام مرگ و در عالم برزخ و در پل صراط، على (ع ) به فریاد همه ما برسد.
فصل اول : على (ع ) در سوگ پدر و مادر و فرزندان
بخش اول : على (ع ) در سوگ پدر و مادرش
گریه على (ع) در مرگ مادر
یک روز على بن ابى طالب گریان نزد پیغمبر (ص ) آمد و مى گفت : (انا لله و انا الیه راجعون ). رسول خدا (ص ) به او فرمود: اى على چرا گریه مى کنى ؟ عرض کرد: یا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرد. پیغمبر گریست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود این عمامه مرا با این پیراهنم برگیر و او را در آن کفن کن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بیرونش نبر تا من بیایم که کار او با من است . پیغمبر پس از ساعتى آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند که بر دیگرى نخوانده بود مانند آن را، و چهل تکبیر بر او گفت و در قبر او دراز خوابید بى ناله و حرکت ، و على و حسن (ع ) را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد به على و حسن فرمود: از قبر بیرون شدند و خود را بالین فاطمه کشانید تا بالاى سرش رسید و فرمود: اى فاطمه من محمد سید اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست ؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پیغمبر من است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من پسرم امام و ولى من .
سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول حق بر جا دار و از قبر او بیرون آمد و چند مشت خاک روى آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آن که جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنید. عمار بن یاسر از جا برخاست و عرض کرد: پدرم و مادرم قربانت یا رسول اللّه نمازى بر او خواندى که بر احدى پیش از او نخواندى ؟ فرمود: اى ابویقظان او لایق آن بود ابوطالب فرزندان بسیار داشت و خیر آنها فراوان و خیر ما کم ، این فاطمه مرا سیر مى کرد و آنها را گرسنه مى داشت مرا جامه در بر مى کرد و آنها برهنه بودند و مرا با صابون مى شست و آنها ژولیده بودند، عرض کرد: چرا چهل تکبیر بر او گفتى ؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف فرشته حاضر بودند براى هر صفى تکبیرى گفتم ، عرض کرد: بى ناله و حرکت در قبر دراز کشیدى ؟ فرمود: مردم روز قیامت برهنه محشور شوند و من از خدا بر اصرار خواستم که او با ستر عورت محشور کند به آن که جان محمد در دست او است از قبرش بیرون نشدم تا دیدم دو چراغ نور بالاى سر او است و دو چراغ نو برابر او و دو چراغ نور نزد پاهاى او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش آمرزش جویند.(۱)
———–
۱- امالى شیخ صدوق ، ص ۳۱۵ ۳۱۴
اندوه على (ع ) در مرگ مادر
حضرت صادق (ع ) فرمود: هنگامى که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤ منین (ع ) از دنیا رفت ، على (ع ) (با حالتى که غم و اندوه کاملا در رخسارش دیده مى شد) خدمت پیغمبر (ص ) آمد آن جناب فرمود: چه شده ؟ عرض کرد: مادرم از دنیا رفت .
پیغمبر (ص ) فرمود: مادر من از دنیا رفته ، شروع به گریه کرد و همى پیوسته مى گفت مادر جان ! پیراهن و رداى خود را به على (ع ) داد، فرمود: با اینها او را کفن کنید وقتى فارغ شدید مرا نیز اطلاع دهید. جنازه را که به مدفن آوردند، پیغمبر (ص ) بر او نمازى گذاشت که بر احدى قبل از او و بعد از او چنین نمازى نخواند. آنگاه در قبر فاطمه داخل شد و در آن جا خوابید، پس از دفن فرمود: فاطمه ! جواب داد: لبیک یا رسول اللّه (ص ).
پرسید: آن چه پروردگارت وعده داده بود درست یافتى ؟
جواب داد: بلى ، خدا شما را بهترین پاداش عنایت کند. پیغمبر (ص ) در میان قبر فاطمه بنت اسد مناجاتى طولانى کرد.
همین که خارج شد، سؤ ال کردند: عملى که با جنازه فاطمه کردید از خوابیدن در قبر و کفن نمودن با لباس خود و نماز طولانى و راز و نیاز دراز با احدى این کار را نکردید؟(۲)
فرمود: آرى این که لباس خودم را کفنش قرار دادم ، براى آن بود، که روزى کیفیت محشور شدن مردم را در قیامت برایش شرح مى دادم . بسیار متاءثر شده ، گفت : آه ! واى به من ، به لباس خود کفنش کردم و در نماز از خدا خواستم که آنها کهنه نشود تا همان طور قیامت محشور گردد و داخل بهشت شود خداوند پذیرفت .
این که داخل قبرش شدم به واسطه آن بود که روزى به او گفتم ، وقتى میت را در قبر مى گذارند دو ملک (نکیر و منکر) از او سؤ ال خواهند نمود.
گفت : آه ! به خدا پناه مى برم از چنین روزى ، در قبرش خوابیدم و پیوسته از خدا درخواست کردم تا درى از بهشت براى او باز شد و وارد باغستانى از باغ هاى بهشت گردید.(۳)
ابوبصیر گفت : از حضرت صادق (ع ) شیندم . مى فرمود: وقتى رقیه دختر پیغمبر (ص ) از دنیا رفت ، حضرت رسول بر فراز قبر او ایستاده ، و دست هاى خود را به طرف آسمان بلند نموده ، شروع به اشک ریختن کرد. عرض کردند: یا رسول اللّه به سوى آسمان دست بلند نموده گریه کردید براى چه بود؟
(فقال انّى ساءلت ربى ان یهب لى رقیه من ضغطه القبر) از خدا درخواست کردم دخترم رقیه را از فشار قبر به من ببخشد.(۴)
————
۲- ابن ابى الحدید در ص ۶ شرح نهج البلاغه ج ۱ مى نویسد: پیغمبر در قبر فاطمه بنت اسد خوابید و با جامه خود او را کفن کرد از این موضوع سؤ ال کردند. فرمود زیرا فاطمه بعد از ابوطالب نیکوکارترین مردم نسبت به من بود. جامه خود را به او پوشانیدم تا به برکت آن از جامه اى بهشتى بپوشد و داخل قبرش خوابیدم تا از فشار قبر ایمن باشد.
۳- جزء ۶ بحار، ص ۲۱۷.
۴- جزء ۶ بحارالانوار، ص ۲۳۲
********************
شفاعت ابوطالب
هنگامى که ابوطالب پدر بزرگوار على (ع ) (اواخر سال دهم بعثت ( از دنیا رفت ، على (ع ) به حضور پیامبر (ص ) آمد و به او خبر داد.
پیامبر (ص ( از این خبر، فوق العاده ناراحت شد و اندوهى جانکاه سراسر وجود پیامبر (ص ) را فرا گرفت ، به على (ع ) فرمود: (برو امور غسل و حنوط و کفن او را انجام بده ، سپس وقتى که او را در تابوت گذاشتى ، مرا با خبر کن (.
على (ع ) این دستورات را انجام داد وقتى که جنازه ابوطالب را در تابوت گذارد، به حضور پیامبر (ص ) آمد و جریان را به عرض رساند.
وقتى که پیامبر (ص ) کنار جسد ابوطالب آمد و چشمش به تابوت افتاد، سخت متاءثر گردید و قطرات اشک از چشم هایش سرازیر شد، و خطاب به ابوطالب گفت : (تو به خوبى صله رحم کردى ، و به جزاى خیر نایل شدى ، سرپرستى از کودک یتیم کردى ، و او را بزرگ نمودى و از بزرگ ، حمایت و یارى کردى )، سپس به جمعیت حاضر رو کرد و فرمود:
)لا شفعنّ لعمى شفاعه یعجب بها الثقلین (.
)قطعا از عمویم شفاعتى خواهم نمود که همه جنّ و انس ، از آن ، تعجب کنند(.
امام حسین (ع ) نقل مى کند: پدرم على (ع ) در رحبه (میدان معروف کوفه ) نشسته بود، و مردم به گردش حلقه زده بودند، مردى برخاست و به على (ع ) گفت : (اى امیرالمؤ منان ! تو در چنین مقام ارجمندى از ناحیه خدا هستى ولى پدرت در آتش دوزخ است ؟.
امیرمؤ منان فرمود:
فض الله فاک ، و الذى بعث محمدا بالحق نبیا لو شفّع ابى فى کلّ مذنب على وجه الارض لشفّعّه اللّه …
خدا دهانت را بشکند، سوگند به خداوندى که محمد (ص ) را به حق به پیامبرى برانگیخت ، اگر پدرم از همه گنهکاران زمین شفاعت کند، خدا شفاعت او را مى پذیرد..
سپس فرمود: (آیا پدرم در آتش است و پسر او تقسیم کننده بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ است ، سوگند به پیامبر (ص ) نور ابوطالب در روز قیامت ، نورهاى همه خلایق از تحت الشعاع قرار مى دهد، جز نور محمد و فاطمه و حسن و حسین و امامان معصوم از فرزندانش ، آگاه باشید که نور ابوطالب از نور ما است که خداوند دو هزار سال قبل آفرینش آدم (ع ) آن را آفریده است ).(۵(
—————-
۵- الغدیر، ج ۷، ص ۳۸۷ ۳۶۸.
بخش دوم : على (ع ) در سوگ امام حسین
نوحه حیوانات وحشى بر حسین (ع (
امیرالمؤ منین )ع ) فرمود: پدر و مادرم فداى حسین باد! در پشت کوفه کشته مى شود، گویا مى بینم حیوانات وحشى را که کنار قبر او گردن کشیدند و شب تا صبح بر او مى گریند و نوحه مى کنند وقتى آن زمان شد مبادا که جفا کنید. (یعنى شما از حیوانات وحشى کمتر نباشید شما هم گریان باشید. (۶(
————-
۶- کامل الزیارت ، ص ۷۹.
***********************
گریه على (ع ) در نینوا
ابن عباس گوید: در سفر صفین خدمت امیرالمؤ منین على (ع ) بودم چون به نینوا در کنار فرات رسید به آواز بلند فریاد زد: اى پسر عباس این جا را مى شناسى ؟
گفتم : یا امیرالمؤ منین نه .
فرمود: اگر مانند من این جا را مى شناختى از آن نمى گذشتى تا چون من گریه کنى و چندان گریست که ریشش خیس شد و اشک بر سینه اش روان شد و با هم گریه کردیم و مى فرمود: واى واى مرا چه کار با آل ابوسفیان ، چه کار با آل حرب حزب شیطان و اولیاى کفر صبر کن اى عبداللّه که پدرت مى بیند آن چه را تو مى بینى از آنها. سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز کرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتى زد و بیدار شد و گفت : یابن عباس .
گفتم : من حاضرم .
فرمود: خوابى که اکنون دیدم برایت بگویم .
گفتم : خواب دیدى خیر است انشاءاللّه .
گفت : در خواب دیدم گویا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچم هاى سفید و شمشیرهاى درخشان به کمر و گرد این زمین خطى کشیدند و دیدم گویا این نخل ها شاخه هاى خود را با خون تازه به زمین زدند و دیدم گویا حسین فرزند و جگر گوشه ام در آن غرق است و فریاد مى زند و کسى به دادش نمى رسد و آن مردان آسمانى مى گویند صبر کنید اى آل رسول شما به دست بدترین مردم کشته مى شوید و این بهشت است اى حسین که مشتاق تو است و سپس مرا تسلیت گویند و گویند اى ابوالحسن مژده گیر که چشمت را در روز قیامت روشن گردد و سپس به این وضع بیدار شدم و بدان که جانم به دست او است صادق مصدوق ابوالقاسم احمد برایم باز گفت که من آن را در خروج براى شورشیان بر ما خواهم دید، این زمین کرب و بلا است که حسین به هفده مرد از فرزندان من و فاصله در آن به خاک مى روند و آن در آسمانها معروف است و به نام زمین کرب و بلا شناخته شده است چنان چه زمین حرمین (مکه و مدینه ) و زمین بیت المقدس یاد شوند پس از آن فرمود: یابن عباس برایم در اطراف آن پشک آهو جستجوى کن که به خدا دروغ نگویم و دروغ نشنوم آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.
ابن عباس گوید: آن را جستم و گرد یافتم و فریاد کردم : یا امیرالمؤ منین آنها را یافتم به همان وضعى که على فرموده بود.
فرمود: خدا و رسولش راست گفتند و برخاست و به سوى آنها دوید و آنها را برداشت و بویید و فرمود: همان خود آنها است . ابن عباس مى دانى این پشک ها چیست ؟ اینها را عیسى بن مردم (ع ) بوییده و این براى آن است که به آنها گذر کرده با حواریون و دیده آهوها این جا گرد هم مى گریند عیسى با حواریون خود نشستند و گریستند و ندانستند براى چه گریه مى کنند و چرا نشستند. حواریون گفتند: اى روح خدا و کلمه او، چرا گریه مى کنید؟
فرمود: شما مى دانید این چه زمینى است ؟
گفتند: نه ، گفت : این زمینى است که در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را مى کشند، و در آن به خاکى سپرده شود که خوشبوتر از پشک است چون خاک سلیل شهید است و خساک پیغمبران و پیغمبرزادگان چنین است ، این آهوان با من سخن مى گویند در این زمین مى چرند به اشتیاق تربت نژاد با برکت و معتقدند که در این زمین در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بویید و فرمود: این مشک همان آهوان است که چنین خوشبو است به خاطر گیاهش . خدایا آنها را نگهدار تا پدرش ببوید و تسلى جوید فرمود تا امروز مانده اند و به طول زمان زرد شدند این زمین کرب و بلا است و فریاد کشید: اى پرودگار عیسى بن مریم برکت به کشندگان حسین مده و به یارى کنندگان آنان خاذلان او و با آن حضرت گریستم تا به رو در افتاد و مدتى از هوش رفت و به هوش آمد و آن پشک ها را در رداى خود بست و به من گفت : تو هم در ردایت بینداز و فرمود: یابن عباس هرگاه دیدى خون تازه از آنها روان شد بدان که ابو عبداللّه در آن زمین کشته شده و دفن شده .
ابن عباس گوید: من آنها را بیشتر از یک فریضه محافظت مى کردم و از گوشه آستینم نمى گشودم تا در این میان که در خانه خوابیده بودم به ناگاه بیدار شدم دیدم خون تازه از آنها روان است و آستینم پر از خون تازه است من گریان نشستم و گفتم : به خدا حسین کشته شده على در هیچ حدیث و خبرى که به من داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا به او خبرها داده که به دیگران نداده من در هراس شدم و سپیده دم بیرون آمدم و دیدم که شهر مدینه یکپارچه مه است و چشم جایى را نبیند و آفتاب برآمد و گویا پرده اى نداشت و گویا دیوارهاى مدینه خون تازه بود من گریان نشستم و گفتم : به خدا حسین کشته شد و از گوشه خانه آوازى شنیدم که مى گوید صبر کنید خاندان رسول کشته شد فرخ نحول روح الامین فرود شد با گریه و زارى .
سپس به فریاد بلند گریست و من هم گریستم در آن ساعت که دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد که حسین را کشتند و چون خبر او به ما رسید چنین بود و من حدیث را به آنها که با آن حضرت بودند گفتم و گفتند: ما در جبهه آن چه شنیدى شنیدیم و ندانستیم چه خبر است و گمان کردیم که او خضر است .(۷)
————-
۷- امالى شیخ صدوق ، ص ۶۰۰ ۵۹۷
اشک هر مؤ من
امیرالمؤ منین (ع ) به حضرت حسین (ع ) نظر نموده پس فرمودند:
اى اشک هر مؤ منى .
حضرت حسین (ع ) عرض نمود: اى پدر، من اشک هر مؤ منى هستم ؟
امیرالمؤ منین (ع ) فرمود: بلى پسرم . (۸)
——————
۸- کامل الزیارت ، ص ۳۵۲.
********************
خبر شهادت حسین (ع )
ابى عبداللّه جدلى گفت : بر امیرالمؤ منین (ع ) داخل شدم در حالى که حضرت حسین (ع ) در کنار آن حضرت نشسته بودند، امیرالمؤ منین (ع ) دست بر شانه حسین (ع ) زد و سپس فرمود: این کشته خواهد شد و احدى یارى او نخواهد نمود.
راوى مى گوید: عرضه داشتم یا امیرالمؤ منین به خدا قسم این زندگى بدى است . حضرت فرمودند: این حادثه حتما به وقوع مى پیوندد.
حضرت على (ع ) به حضرت امام حسین (ع ) فرمودند: اى ابا عبداللّه از قدیم ثابت و مسلم شده که تو اسوه و مقتداى خلق مى باشى . حسین (ع ) عرضه داشت : فدایت شوم حالم چیست ؟
حضرت على (ع ) فرمودند: مى دانى آن چه را که خلق نمى دانند و عن قریب عالم به آن چه مى داند منتفع خواهد شد، فرزندم بشنو و ببین پیش از آن که مبتلا گردى ، قسم به کسى که جانم در دست اوست ، بنى امیه خون تو را خواهند ریخت ولى نمى توانند تو را از دینت جدا کرده و قادر نیستند یاد پروردگارت را از خاطرت ببرند.
حسین (ع ) عرضه کرد: قسم به کسى که جانم در دست اوست همین قدر مرا کافى است به آن چه خدا نازل فرموده اقرار داشته و گفتار پیامبر خدا را تصدیق داشته و کلام پدرم را تکذیب نمى کنم .
امیرالمؤ منین (ع ) بیرون آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده و اصحاب و یاران دور آن حضرت حلقه زدند در این هنگام حضرت حسین (ع ) تشریف آوردند تا رسیدند مقابل امیرالمؤ منین (ع ) و آن جا ایستادند، امیرالمؤ منین (ع ) دست مبارک بر سر ایشان نهاده و فرمودند: پسرم ، خداوند متعال ، اقوام و طوایفى را به وسیله قرآن تقبیح نموده و مورد سرزنش و ملامت قرار داده و فرموده است :
)فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین ).
به خدا قسم حتما پس از من تو را خواهند کشت سپس آسمان و زمین بر تو گریه خواهند نمود.(۹)
——————–
۹- کامل الزیارات ، ص ۲۲۰ ۲۲۱، ۲۲۲، ۲۸۴.
********************
گریه على (ع ) بر شهادت حسین (ع )
هنگامى که جبرییل (ع ) خبر شهادت ابا عبداللّه الحسین (ع ) را به پیامبر خدا(ص ) رساند آن جناب دست امیرالمؤ منین را گرفته و مقدار زیادى از روز را با هم خلوت کرده و هر دو گریستند، و از یکدیگر جدا نشدند مگر آن که جبرییل (ع ) بر ایشان نازل شد و عرضه داشت :
پروردگارتان سلام مى رساند و مى فرماید: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم . پس هر دو صبر کرده و بى تابى نکردند.(۱۰)
—————-
۱۰- ترجمه کامل الزیارت ، ص ۱۶۴.
گذر على (ع ) از کربلا
اما سجاد مى فرماید: على (ع ) از کربلا عبور کرد، در حالى که چشمانش پر از اشک شده بود، فرمود: این جا محل زانو زدن شتران آنها است . و این جا محل انداختن بارهاى آنها است . و در این جا خون آنها ریخته مى شود، خوشا به حال خاکى که در آن خود دوستان ، ریخته مى شود!
امام باقر (ع ) مى فرماید: على (ع ) با مردم مى رفت تا به یک یا دو میلى کربلا رسیدند، حضرت جلوتر از مردم رفت و جایى را طواف کرد که به آن (مقذفان ( مى گفتند. فرمود: (در اینجا دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر کشته شده است و همه آنها شهید بودند. و این جا مرکب ها را مى خوابانند و اینجا شهدا به خاک مى افتند که هیچ کس قبل از آنها مثل ایشان نبوده و در آینده نیز هیچ کس نمى تواند مانند آنها باشد).(۱۱)
————–
۱۱- بحار: ۴۱/۲۹۵، حدیث ۱۸.
***********************
تعزیت على (ع ) در کربلا
ابن عباس گفت : با على (ع ) در زمان خروج او به سوى صفین )یعنى براى جنگ با معاویه )، پس زمانى که وارد زمین نینوا شد. آن زمین نزدیک شط فرات بود. با صداى بلند فرمود: اى پسر عباس آیا مى شناسى این موضع را؟
عرض کردم : نمى شناسم .
فرمود: اگر بشناسى این زمین را از این زمین عبور نمى کنى تا اینکه گریه کنى .
ابن عباس گفت : پس على (ع ) گریست ، گریه طولانى ، تا آنکه محاسن شریفش تر شد و دانه هاى اشک آن جناب بر سینه او ریخت و ما نیز گریه کردیم با آن حضرت و او مى فرمود: آه آه چه مى خواهند از من آل ابى سفیان که حزب شیطان و اولیاى کفرند.
سپس آب طلبید براى نماز و وضو گرفت و بعد از نماز مختصرى چشمانش به خواب رفت چون بیدار شد فرمود: ابن عباس براى تو چیزى را بگویم که الآن در خواب دیده ام .
فرمود: دیدم مردهایى از آسمان نازل شدند که با آنها علم هاى سفید بود و در شمشیرهاى سفید حمایل داشتند که مى درخشید و کشیدند اطراف این زمین خطى را، و گویا درختانى بود در این زمین که شاخه هاى آنها به زمین آمد و خونى تازه در این زمین پیدا شد مانند دریا و گویا حسین من که پاره تن من است غرق بود در آن دریاى خون ، استغاثه و طلب یارى مى کرد و کسى به داد او نمى رسید.
و آن مردمان سفید که از آسمان آمدند ندا مى کردند او را و مى گفتند: اى آل رسول صبر کنید البته شما کشته مى شوید به دست بدترین مردم و اینک بهشت به شما مشتاق است .
پس مرا تعزیت گفتند و گفتند: یا اءباالحسن بشارت باد تو را خداوند چشم تو را روشن گرداند در روزى که مردم بلند مى شوند براى حساب .
سپس فرمود: قسم به آن کسى که جانم به دست اوست خبر داد مرا صادق مصدق ابوالقاسم (ع ) یعنى حضرت محمد (ص ) به اینکه عبور مى کنم به این زمین در وقت رفتن به سوى اهل طغیان و این که این زمین کرب و بلا است .
دفن مى شود در این زمین حسین من و هفده نفر از اولاد من و فاطمه (ع ) و این زمین در آسمانها معروف است به زمین کرب و بلاى حسین هم چنان که ذکر مى شود بقعه مکّه و مدینه و بیت المقدّس . (۱۲(
————————-
۱۲- مناقب اهل بیت ، ص ۱۱ و ۱۱۲.
افسوس براء بن عازب
اسماعیل بن زیاد گفته : روزى على (ع ) به براء بن عازب فرمود: اى براء، فرزند من به شهادت مى رسد و تو زنده هستى و از او یارى نمى کنى .
چون پیشامد کربلا اتفاق افتاد، براء مى گفت : حقانیت على (ع ) محقق شد، زیرا فرزندش شهید شد و من از او یارى ننمودم ، آنگاه از کار خود دریغ خورد. این پیشامد نیز از جمله خبرهاى على (ع ) و نشانه هاى ولایت اوست .(۱۳)
——————
۱۳- الارشاد، ص ۳۲۱.
********************
خبر دادن از قاتل امام حسین (ع)
ابوالحکم گوید: از پیرمردان و دانشمندان خود شنیدم مى گفتند: على (ع ) در ذیل خطبه فرمود: هنوز که دستتان از دامن من کوتاه نشده هر چه مى خواهید از من بپرسید، سوگند به خدا از عده مردمى که صد نفر آنها گمراه کننده دیگران و صد نفرشان هدایت کننده آنان باشند، سؤ ال نکنید جز این که از خواننده و رهنماى آنها که تا فرداى قیامت پایدارند اطلاع خواهم داد. مردى همان وقت از جاى برخاست پرسید: بر سر و روى من چند تار موى روییده ؟
على (ع ) فرمود: سوگند به خدا دوست من رسول خدا (ص ) از پرسش تو به من اطلاع داده و اضافه کرد همانا بر هر تار موى سر تو فرشته موکل است که تو را لعنت مى کند و بر هر تار موى ریش تو شیطانى موکل است که اسباب سرگردانى و بیچارگى تو را فراهم مى سازند و همانا در منزل تو بزغاله اى است که فرزند رسول خدا (ص ) را مى کشد و نشانه این پیشامد صحت و درستى سخن من است و هرگاه پاسخ پرسش تو دشوار نبود از حقیقت آن تو را با خبر مى ساختم ، باز هم نشانه همان است که گفتم : فرشته و شیطان تو را لعنت مى کنند.
پسر او در آن روزگار خردسال بود و تازه مى توانست بنشیند و در هنگام پیشامد کربلا او قاتل حسین شد و قضیه چنان بود که على خبر داد.(۱۴)
———————
۱۴- الارشاد، ص ۳۲۱ ۳۲۰.
********************
پرچم دارى حبیب بن جماز
سوید بن غفله گفت : مردى حضور امیرالمؤ منین (ع ) شرفیاب شده عرض کرد: از وادى القرى گذشتم و دیدم خالد بن عرفطه در گذشته اینک براى آمرزش گناهان او براى وى استغفار کن .
على (ع ) فرمود: از این سخن دست بردار زیرا نمرده و نخواهد مرد مگر هنگامى که پیش آهنگ لشکر گمراهى شود که پرچم دار آن ، حبیب بن جماز باشد، مردى از پایین منبر عرضه داشت سوگند به خدا من شیعه و دوست توام ، على (ع ) پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من حبیب بن جمازم .
على (ع ) فرمود:اى پسر جماز از چنان پرچمى خوددارى کن با این که مى دانم آن را به دوش خواهى کشید و از باب الفیل وارد خواهى شد. پس از آن که على و حسن علیهماالسلام شربت شهادت نوشیدند و نوبت امامت به امام حسین (ع ) رسید و پیشامد کربلاى او اتفاق افتاد ابن زیاد، عمر بن سعد را ریاست لشکر داد و خالد نامبرده را پیش آهنگ و حبیب را پرچم دار آن قرار داد. او با همان پرچم از باب الفیل وارد مسجد کوفه شد و این قضیه از جمله اخبارى است که دانشمندان و ناقلین آثار به صحت پذیرفته اند و در میان کوفى ها مشهور و مخالفى ندارد و از معجزات است .(۱۵)
——————
۱۵- الارشاد، ص ۳۲۰ ۳۱۹.
بخش سوم : گریه امام على (ع ) بر مصایب زینب (س )
گریه امام هنگام ولادت زینب
هر پدرى را که بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و خرم گردید، جز على بن ابى طالب (ع ) که ولادت هر یک از اولاد او سبب حزن او گردید.
در روایت است که چون حضرت زینب متولد شد، امیرالمؤ منین (ع ) متوجه به حجره طاهره گردید، در آن وقت حسین (ع ) به استقبال پدر شتافت و عرض کرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى تعالى خواهرى به من عطا فرموده .
امیرالمؤ منین (ع ) از شنیدن این سخن بى اختیار اشک از دیده هاى مبارک به رخسار همایونش جارى شد. چون حسین (ع ) این حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصیبت و سبب حزن و اندوه پدر گردید، دل مبارکش به درد آمد و اشک از دیده مبارکش بر رخسارش جارى گشت و عرض کرد: (بابا فدایت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گریه مى کنید، سبب چیست و این گریه بر کیست ؟
على (ع ) حسینش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: )نور دیده ! زود باشد که سرّ این گریه آشکار و اثرش نمودار شود.( که اشاره به واقعه کربلا مى کند. همین بشارت را سلمان به پیغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گردید.
چنان که در بعضى کتب است که حضرت رسالت در مسجد تشریف داشت آن وقت سلمان شرفیاب شد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنیت گفت . آن حضرت گریست و فرمود:
)اى سلمان ! جبرییل از جانب خداوند جلیل خبر آورد که این مولود گرامى مصیبتش غیر معدود باشد تا به آلام کربلا مبتلا شود).(۱۶(
مفسّر قرآن
فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در کتاب خود (خصایص الزینبیه ( جنین نقل مى کند:
)روزگارى که امیرالمؤ منین (ع ) در کوفه بود، زینب (س ) در خانه اش مجلسى داشت که براى زن ها قرآن تفسیر و معنى آن را آشکار مى کرد. روزى (کهیعص ) را تفسیر مى نمود که ناگاه امیرالمؤ منین (ع ) به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم ! شنیدم براى زن ها (کهیعص ) را تفسیر مى نمایى ؟
زینب )س ) گفت : آرى . امیرالمؤ منین (ع ) فرمود: این رمز و نشانه اى است که براى مصیبت و اندوهى که به شما عترت و فرزندان رسول خدا (ص ) روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشکار ساخت . پس از آن زینب گریه کرد، گریه با صدا صلوات اللّه علیهما.(۱۷(
———————
۱۶- ناسخ التواریخ ، حضرت زینب کبرى (س )، ج ۱، ص ۴۵ و ۴۶.
على (ع ) از واقعه کربلا مى گوید
امام زین العابدین (ع ) گفت که : خبر داد مرا امّ ایمن که حضرت رسالت (ص ) به دیدن حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر کرد، حضرت امیرالمؤ منین (ع ) طبق خرمایى آورد، ام ایمن گفت : من کاسه آوردم که در آن شیر و مسکه بود، پس حضرت رسول (ص ) و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن و حسین (ع ) از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسکه میل فرمودند، پس حضرت على (ع ) ابریق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت (ص ) ریخت .
چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مبارکش کشید پس نظر کرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین (ع ) نظرى که آثار سرور و شادى در روى مبارکش مشاهده کردیم ، آنگاه مدتى به سوى آسمان نظر کرد، پس روى مبارک خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، بسیار دعا کرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افکند و مانند باران تند آب از دیده مبارکش مى ریخت . چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده کردند، همه اندوهناک شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جراءت نمى کردم که از سبب این گریه از آن حضرت سؤ ال کنم .
چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه (ع ) گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیده هاى تو را گریان نگرداند، به درستى که این حالت که در تو مشاهده کردیم دل هاى ما را مجروح کرد. پس حضرت رسول (ص ) رو به حضرت امیرالمؤ منین (ع ) آورد گفت :
اى برادر و حبیب من ! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم ، از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد که هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم ، و من در شما نظر مى کردم و خدا را شکر مى کردم که چنین نعمت هابه من کرامت کرده که ناگاه جبرییل (ع ) بر من نازل شد گفت : یا محمد به درستى که خداى تعالى مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى که تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام کرد براى تو نعمت و گوارا گردانید براى تو این عطیّه را با آنکه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت ، و جدایى نخواهد افکند میان تو و ایشان ، چنانچه به تو عطا مى کند در آن روز خوبى به ایشان عطا خواهد کرد، چنانچه به تو بخشش مى نماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنکه تو خشنود گردى ، و زیاده از مرتبه خوشنودى تو به ایشان کرامت خواهد کرد با بلیّه بسیارى که به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مکروه بسیارى که ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان که ملت تو را بر خود بندند و دعوى کنند که از امت تواند، و حال آنکه برى اند از خدا و ایشان را به شمشیر آب دار و انواع زجرها و ستم ها بکشند، و هر یک را در ناحیه اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یکدیگر دور باشد، و حق تعالى این حالت را از براى ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است ، پس حمد کن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده و راضى شو به قضاى الهى ، پس خدا را حمد کردم و راضى شدم به قضاى او بر آنچه براى شما اختیار نموده است .
پس جبرئیل گفت : یا محمد به درستى که برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند کرد و از دشمنان تو تعب هابه او خواهد رسید، و در آخر کشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ترین اولین و آخرین ، نظیر پى کننده ناقه صالح ، در شهرى که به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیم تر خواهد شد، این فرزند زاده تو و اشاره کرد به سوى حسین (ع ) شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیکان امت تو، در کنار نهر فرات ، در زمینى که آن را کربلا گویند، به سبب آن کرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى که کرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعه هاى زمین است و حرمت آن از همه زمین ها عظیم تر، و آن قطعه اى است از بهشت .
پس زینب گفت : چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده کردم گفتم : اى پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثى به من روایت کرد، مى خواهم آن را از تو بشنوم ، فرمود: اى دختر حدیث چنان است که ام ایمن به تو روایت کرده ، گویا مى بینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر کرده باشند، و به ذلت و خوارى شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر کنید و شکیبایى نمایید، به حق آن خداوندى که حبّه ها را شکافته و خلایق را آفریده است ، در آن وقت در روى زمین خدا را دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.
چون حضرت رسول (ص ) این حدیث را نقل کرد براى ما، فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد کرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت : اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاکت ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم ، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلى که چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده اند، پس تا توانید سعى کنید که مردم را به شک اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص کنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان ، تا کفر و ضلالت خلق مستحکم گردد و از ایشان هیچ کس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اکثر مردم راست کرد زیرا که با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهى جز کبایر ضرر نمى رساند.
بخش چهارم : گریه امام على (ع ) بر مصایب عباس (س )
بوسیدن دست هاى عباس (ع )
پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم (ع )، ام البنین (س ) قنداقه او را به دست امیرالمؤ منین على (ع ) داد که با خواندن اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.
حضرت در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس ، عباس نهاد.
(ثم قبل یدیه و استعبر و بکى ) (۱۸)
سپس دست هاى او را بوسید و قطرات اشک به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین (ع ) از بدن جدا خواهد شد.
و از این جاست که گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسید. چنان که وارد است رسول خدا (ص ) دست دخترش ، حضرت فاطمه زهرا (س ) را مى بوسید و وى را به جاى خود مى نشانید. و از این جا کثرت عطوفت شاه ولایت ، امیرالمؤ منین على بن ابى طالب (ع ) مظلوم تاریخ ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود.
—————-
۱۸- خصایص العباسیه ، ص ۱۱۹.
********************
گریه بر دست هاى عباس
در روز ولادت ابوالفضل العباس (ع ) ام البنین (س ) قنداقه او را به دست على (ع ) داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارک را به دیده و گوش و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.
(ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى الیسرى ). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت . یکى از سنت هاى رسول خدا (ص ) که براى مسلمین ارث گذارده این است که در حین تولد فرزند، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا (ص ) و امام و ولى خدا آشنا گردد.
حضرت امیرالمؤ منین على )ع ) به ام البنین (س ) فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید عرض کرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام ، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم ، عباس ، عباس نامیدم . پس دست هاى او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جارى شد و فرمود:
گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در کنایه شریعه فرات در راه یارى خدا قطع خواهد شد. (۱۹)
—————-
۱۹- چهره درخشان قمر بنى هاشم ، ج ۱، ص ۱۳۷ و ۱۳۸.
خبر از آینده عباس (ع (
مورخان نقل مى کنند: در دوران طفولیت حضرت عباس (ع ) یک روز امیرالمؤ منین على بن ابى طالب (ع ) وى را در دامان خود گذاشت و آستین هایش را بالا زد و در حالى که به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس (ع ) پرداخت .
ام البنین (س )، حیرت زده از این صحنه ، از امام (ع ) پرسید: چرا گریه مى کنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آن چه را که بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .
ام البنین (س )، شتابان و هراسان ، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!
امام (ع ) با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت : این دستها از بازو قطع خواهد شد. کلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین (س ) فرود آمد و قلبش را ذوب کرد و با وحشت و شتاب پرسید: (چرا دستهایش قطع مى شوند)؟!
امام (ع ) به او خبر داد که دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله (ص )، قطع خواهد شد. ام البنین (س ) گریه کرد و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریک شدند.
سپس ام البنین (س ) به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا (ص ) و ریحانه او خواهد گردید.(۲۰)
امیرالمؤ منین على (ع ) فرمود: ام البنین ، فرزندت عباس (ع ) نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش ، دو بال به مرحمت خواهد کرد که با آنها با ملایکه در بهشت پرواز کند، همان گونه که قبلا این عنایت را به جعفر بن ابى طالب (ع ) نموده است . و ام البنین (س ) با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.(۲۱)
———————-
۲۰- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع ).
۲۱- سردار کربلا، ص ۱۶۴.
***********************
سفارش على (ع ) به عباس (ع ) در واقعه کربلا
علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقد النزیه (جلد ۱، صفحه ۱۰۰) از فخرالذاکرین ، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى ، نقل مى کند که گوید: امیرالمؤ منین (ع ) حضرت عباس (ع ) را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت که چون در کربلا بر آب دست یافت ، تا برادرش حسین تشنه است ، قطره اى از آن را ننوشد، و این که ارباب مقاتل گویند حضرت عباس (ع ) در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى (ع ) بوده است . (۲۲)(۲۳(
——————-
۲۲- سردار کربلا، ص ۳۱۷.
۲۳-چهره درخشان قمر بنى هاشم ، ج ۱، ص ۱۵۳.
حمایت مالی، معیشتی و تحصیلی از ایتام توسط مدیران و پرسنل شرکت گاز استان قم
به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان قم با آغاز نیمه دوم ماه مبارک رمضان و سالروز ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبی کریم اهل بیت (علیه السلام) و هفته اطعام و اکرام به نیازمندان و ایتام، جمعی از مدیران و کارکنان در اقدامی خداپسندانه بر اساس تعالیم عالیه اسلام و اقتدا به حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام)، تکریم و نوع دوستی را رسم دیرینه خود دانسته و همواره بر کمک به محرومان و نیازمندان با نیت خیرخواهانه و بصورت خودجوش و داوطلبانه فرم مربوط به طرح تأمین آتیه فرزندان کمیته امداد و ایتام را تکمیل و حمایت مالی خود از یک یا چند کودک یتیم مبنی بر تأمین نیازهای معیشتی و تحصیلی آنان را عهده دار شدند، که مبالغ پیشنهادی ماهیانه توسط ایشان به خانواده های گزینش شده پرداخت می شود.
شب قدر-شب ضربت خوردن امیر المومنین علی ع
سالروز ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین،علی(ع)را به تمامی شیعیان تسلیت عرض میگویم
شب قدر؛ شب یلدای عاشقان
درماندهام و پریشان، از بار سنگین گناهانی که به دوش می کشم.گناهانی که خواسته و ناخواسته مرتکبشان شدهام و فراموش کردهام که از گنه کارانم و شاید به قدری با گناهانم همنشین شدهام که فرقشان را از ثواب و درستکاری از یاد بردهام.و این لحظات، فرصتی است برای پاک شدن، برای بیدار شدن از غفلت و برای عاشق شدن و این شبها، شب یلداست.و یلدا طولانیتر شب سال است و یلدای رمضان، طولانیترین شب عاشقان معبود بیهمتا.و علی(ع) عاشقترین عشاق است و عشق را چه زیبا معنا کرده.او عشق را در محراب و با خون خود به معشوقش عرضه کرد و مظلومیتش را جاودانه
امشب چه شبی است؛ شب خوبی ها، نیکی ها، زیبایی ها؛ شب بیداری؛ شب راز و نیاز. امشب چشم هایم را برهم نمی نهم و با تنها معبودم سخن می گویم. تنها با او واگویه می کنم دردهای دلم را! او را می خوانم و از درگاهش اجابت نمیازهایم را می طلبم. امشب چه شبی است؛ ملایک دسته دسته به یمن و بزرگی این شب بر زمین می آیند تا چشمان خسته و خیس شب زنده داران را با گلاب بهشتی بشویند. آنان می آیند تا غبار خطا و گناه را با عطر فردوس از دل ها بزدایند. امشب چه شبی است؛ شب گردش فرشتگان گرداگرد حجت الهی؛ شب بخشودن، شب تقدیر و چه زیباست امشب!امشب، شب گریه است. شب اشک است. اشک، شبنم وار فرو می ریزد تا آبروی از دست رفته را باز گرداند. خدا امشب مهربان تر از همیشه است. او به این اشک های ناچیز توجه می کند و به آنها پاداش می دهد. این اشک و قطره های ناچیز آتشی را که قرار بود سوزاننده تنم باشد، خاموش می کنند. امشب شب گریه است. شب ناله و فغان. شب آه و افسوس، می گریم ؛ چرا که دستم تهی و خالی است و کوله بارم از گناهان انباشته است و به جز قطرات اندک اشک، چیزی ندارم. پس ای چشمان من! در این شب مهربان بگریید و بنالید و مرا از آتش دوزخ رها کنید.
فزت و ربّ الکعبه
علی(ع) بهانه معاشقه شبهای قدر
امام جعفر صادقعلیه السلام) فرمود:« ما آنرا در شب قدر نازل کردیم شب،حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها ) و قدر، خداوندمتعال است.پس هر کس حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها ) را به حقیقت معرفت بشناسد، شب قدر را درک کرده است و جز این نیست کهآنحضرت، فاطمه(سلام الله علیها) نامیده شد، چون خلائق از شناخت او بریده و جدا شده اند و فرمایش خداوند عزّوجلّ که: و تو چه می دانیشب قدر چیست؟شب قدر از هزارماه بهتراست یعنی بهتر ازهزار مؤمن زیرا او مادر مؤمنین است ودراین شب فرشتگان و روح نازل میشوند.فرشتگان یعنی مؤمنانی که از علم آل محمد(صـلوات الله عـلیهم اجـمـعین) بـهـره مـند می باشـند و روح؛ هـمان روح الـقـدس که حـضـرت فـاطـمــه زهـراء(سـلام الله عـلیهـا ) اسـت می بـاشـد؛و از هر امـر و فرمـانی ســلام و رحمـت است تا طـلوع سپیده دم؛ یعنی تا هنگام ظهور و قیام حضرتقائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) (?)
*************************
«شب نوزدهم، شب ضربت»
در تمام آنشب، آن ملعون با شبیب و وردان در مسجد بودند و انتظار امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را میبردند.
و فرمود:
«فزت برب الکعبه»
فایز و رستگار شدم بحق پروردگار کعبه
چون اهل مسجد صدای امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را شنیدند، همه بسوی محراب دویدند.چون شمشیر را به زهر آب داده بودند، زهر در سر و بدن مقدس حضرت دوید.وقتی مردم به نزدیک امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) رسیدند، دیدند حضرت در محراب افتاده است و خاک بر میگیرد و بر جراحت خود میریزد و این آیه را میخواند:
«منها خلقتناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری»
از زمین خلق کرده ام شما را و در زمین برمیگردانم شما را و
از زمین بیرون می آورم شما را بار دیگر.
پس امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: آمد امر خدا و راست شد گفته رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم).راوی گفت که پیشتر شبیب ضربتی حواله آنحضرت کرد و بر طاق مسجد آمد.چون ضربت ابن ملجم به سر مبارک امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) رسید، زمین بلرزید و دریاها به موج آمد و درهای مسجد بهم خورد.چون حضرت را برداشتند، ردای مبارکش را بر سرش بستند، خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آنستکه خدا و رسولخدا(صلی الله علیه و آله وسلم) مرا وعده داده بودند.راست گفت خدا و رسولش.پس در آنوقت خروش از ملائکه بلند شد و باد سیاه تندی وزید که هوا را تیره کرد و جبرئیل در میان آسمان و زمین صدا میزد:
ــ به خدا سوگند که در هم شکست ارکان هدایت
ــ تاریک شد ستاره های علم نبوت
ــ برطرف شد نشانهای پرهیزکاری
ــ گسیخته شد عروه الوثقی الهی
ــ کشته شد پسر عم محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) وصی و برگزید? حق
ــ شهید شد سید اوصیاء علی مرتضی(علیه السلام)
ــ او را شهید کرد بدبخت ترین اشقیاء.
(?): جلاءالعیون، ص۱۹۹.
چون آنحضرت از اذان فارغ شد و بزیر آمد و مشغول تسبیح و تقدیس حقتعالی بود و صلواه بر محمد و آل محمد میفرستاد، به صحن مسجد در آمد و خفتگان را بیدار میکرد از برای نماز؛ تا اینکه به ابن مجلم رسید.دید که به رو خوابیده است.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: برخیز از خواب برای نماز و چنین مخواب که این خواب شیطانست، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنانست و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبرانست.پس امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود که قصدی در خاطر خود کرده ای که نزدیک است از آن آسمانها از هم بپاشد و زمین بلند شود و کوهها سرنگون گردد و اگر خواهم خبر می توانم داد که در زیر جامه چه داری؛ و از آن درگذشت و به نزد محراب رفت و مشغول نماز شد.رکوع و سجود را بسیار طول داد چنانچه عادت آنحضرت بود.پس ابن ملجم به نزد آن ستون که امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) نماز میکرد، ایستاد.چون حضرت سر از سجد? اول برداشت، آن ملعون ضربتی بر سر مبارک امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) زد و در جای ضرب عمرو عبدود آمد تا پیشانی او را شکافت.پس حضرت فرمود:
«بسم الله و بالله و علی مله رسول الله»
قرار بر شب قدر است، شبی که مهربانترین کلمات بر پیشانی زمین نقش میبندد و مقدسترین واژهها اتفاق میافتد، شبی که آیه آیه روشنی تفسیر میشود و سوره سوره زیبایی تکثیر.
شبی که فرشتگان بر آستینش سجده میکنند و بر آستانش سر میستایند.
شبی که منبع فخر است و مطلع فجر.
شبی که مقدرات یکسال عاشقی را در بین اهالی زمین به حراج میگذارند و همه فرصت تاراج «کل امر» را دارند، همه به قدر بندگی محض، بزرگیشان را به رخ میکشند و سهم هیچکس به یغما نمیرود.
شبهای کوفه همیشه- حتی درشب قدر- مهآلود است و مبهم، تا هیچ چشم نامحرمی مولا را با کولهباری از نان و عاطفه و خرما به تماشا ننشیند.
یا علی! تو آمدی تا پروردگار عالمیان، حجت را بر خلق خویش تمام کند که در عین قدرت، میتوان چون فقرا زیست و بر مسند خلافت، میتوان وصله بر پیراهن زد، آنقدر که پیراهن به فریاد آید. ای نشانه کامل اخلاص! تو را چه چیز جز لبخند رضایت خالقت راضی میکرد! تو در آن خلوتهای باشکوه، با خدای خود چه گفتی که به تو صبر و پایداری کوهها را بخشید و بخشندگی باران را!
تو با خدای خود چه گفتی که تو را عزت عدالتطلبی و عدالتجویی بخشید و پیوسته در این راه استوارت داشت تا عاقبت نیز جان بر سر آن نهادی؟
یا علی! ما همه چیز را مدیون توئیم، هر چند ذرهای به آنچه تو خواستی و میخواهی شباهت نداریم و این دین، شرمندهمان نمیکند که دست کم دست و پایی بزنیم و تلاش کنیم که شایسته ادعای «محب تو بودن» باشیم.
یا علی! تو را به شکوه لحظات عارفانهات با محمد، خدیجه، فاطمه، حسن، حسین، عباس، زینب، ابوذر، مقداد، سلمان، میثم و دیگرانی که چشم امیدشان به استواری و مردانگی تو بود، خدایت را سوگند بده که آبی بر چشمان خوابآلوده ما بزند و شبستان سرد تنهاییهای جانکاه بشر را با نور معرفت و ایمان خود، گرما ببخشد، دلهایمان را یکی کند و… چه بگویم؟
وقتی نام کوفه و علی میآید، تمام شعرهای شفاف آفرینش کبود میشوند، «علی» روشنترین اتفاق خلقت میماند و «کوفه» کبودترین حادثه هستی.
تقدیر قدر برای ما آن میشود که شرمندهترین تیغ تحجر زلالترین لبخند را در محراب نور «رستگار» کند.
یا علی! از خدا بخواه به ما شایستگی فهم و درک جگری را که برای جهل ما خونابه کردی و چشمی را که برای دیدن بارقه اندکی از ایمان، به نگاه مرده ما دوختی، بدهد. خدا را چه دیدی؟ شاید کویر تشنه دلهای ما نیز به باران عشق و طراوت معرفت و سرسبزی ایمان، آراسته شد، زان پیش که مجالی نماند که آدمی، آهی است و دمی!
چه غربتی است در شبی که به وسعت هزاره ماه است. دلگیرتر از تمام لیالی میشویم و بدون آنکه بخواهیم لبریز از دعا، قرآن به سر میگیریم تا با ذکر «به علی» آنقدر تکثیر شویم که در آستانه تنگی نفس به رهایی برسیم.
رابطه شب قدر با حجت زمان وامام عصر(عج)
خداوند متعال در چهارمین آیه سوره مبارکه قدر میفرماید:
تنزّل الملائکه و الرّوح فیها بإذن ربهّم من کلّ أمر.
فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.
فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تکرار و بقاء «لیلهالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سوره دخان نیز:
فیها یفرَق کلّ أمر حکیم.۱
در آن شب، هر فرمانی، برحسب حکمت صادر میشود
دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذیرش یا تکلف یا هر دو مینماید. ظاهر این فعلها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلهالقدرهای آینده میدهد.
این امر که در زمان رسول خدا(ص) به آن حضرت نازل میشدهاست، در هر شب قدر، باید بر کسی نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشد.
قبول اصل وصایت رسول اکرم(ص) و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.
هنگامی که کسی قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفت به این معنی که همه سورهها و آیات آن را پذیرفته است و یک مسلمان واقعی هم کسی است که تسلیم همه آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سوره قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمه پذیرفتن آن، آیه (تنزّل الملائکه…) که هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است، این است که بپذیرد که در شب قدر فرشتهها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود میآیند و این امر یک متولی و ولی میخواهد که متولی و ولی آن امر باشد. اینکه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان میفرماید:
در آن شب هر فرمانی، برحسب حکمت صادر میشود? فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بودهایم.
دلالت بر تکرار و تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل میشوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولی» این امر باشد که به سوی او نازل و ارسال گردند که او همان ولی جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست که اطاعتش بر همگان واجب است.
به همین سبب، هرکس ادعا کرد که من ولی امر هستم، باید ثابت کند که این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و میشوند، و چون هیچ کس جز پیامبر و اوصیاء معصومینش(ع) نمیتوانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره کسی باشد که در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.
آیه مورد بحث، یکی از مستدلترین آیات قرآن کریم بر ضرورت وجود همیشگی یک ولی امر از جانب خداست که امین بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهی باشد، و آن همان امام معصوم(ع) است.
و هرکس نزول پیوسته فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است.
چنان که خداوند در آیات ۱۵۰ و ۱۵۱ سوره نساء میفرماید:
إنّ الّذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً? أولئک هم الکافرون حقّاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهینا .
کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شدهاند و میخواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و میگویند به برخی ایمان میآوریم و به بعضی کافر میشویم و میخواهند در این میان (بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقا کافرند و ما برای کفرکیشان عذاب خوارکنندهای مهیا کردهایم.
و میبینید که خداوند، کسانی را که پارهای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، کافر حقیقی میداند.
بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که هم استمرار لیلهالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولی امر، و امام معصومی که امر الهی را دریافت میکند و امین بر آن در جهت پاسداری، بهکار بستن و اداء باشد، قبول کند؛ یعنی همان بزرگواری که در زمان وجود مقدس بقیهالله الاعظم حضرت مهدی(عج) میباشد و به همین سبب پیامبر خاتم(ص) بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل کردهاند، فرمودند:
من أنکر المهدی فقد کفر.۲
کسی که وجود مهدی را انکار کند، رهسپار دیار کفر شده است.
و در کتب شیعه، از این قبیل احادیث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق(علیه السّلام) و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طریق از جد عالیقدرشان و از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودهاند:
القائم من ولدی اسمه إسمی و کنیته کنیتی و شمائله شمائلی و سنّته سنتی یقیم النّاس علی ملتّی و شریعتی و یدعوهم إلی کتاب الله عزّوجلّ، من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی، و من أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، و من کذبه فقد کذّبنی، و من صدّقه فقد صدّقنی، إلی الله اشکو المکذّبین لى فى أمره، و الجاهدین لقولی و المضلّین لأمتّی عن طریقته و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبف ینقلبون.۱
قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و کنیه او، کنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم برپا میدارد و آنان را به کتاب خدای عزوجل فرامیخواند. کسی که او را طاعت کند، مرا پیروی کرده و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران غیبتش انکار کند، تحقیقاً مرا انکار کرده و کسی که او را تکذیب کند هر آینه مرا تکذیب کرده و کسی که او را تصدیق کند، هر آینه مرا تصدیق کرده است. از آنها که مرا درباره او تکذیب کرده و گفتار مرا در شأن او انکار میکنند و امت مرا از راه او گمراه میسازند، به خدا شکایت میبرم. بهزودی آنها که ستم کردند و میدانند که بازگشتشان به کجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگونیها مجازات ستمگریهای خود را در دنیا و آخرت خواهند دید).
در این حدیث شریف انکار و تکذیب امام عصر، اروحنا فداه، انکار و تکذیب پیامبر به حساب آمده است، و در نتیجه همه پیامبران را انکار کرده، که همان رهسپاری به وادی کفر خواهد بود.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیری درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر میگوید:
فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان(علیه السّلام) نازل میشوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشتهاند، به او تقدیم میدارند.
و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(علیه السّلام) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما میدانید که لیله القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند:
چگونه ندانیم، و حال آنکه در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف میکنند.۳
حضرت امام سجاد(علیه السّلام)، در این باره، میفرمایند:
همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها، بر ولی امر (امام زمان(علیه السّلام)) فرود میآید.
و نیز آن حضرت(ع) فرمودهاند:
ای گروه شیعه، با سوره « انا انزلناه فی لیله القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین(علیهم السّلام) مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) کنید تا کامیاب و پیروز شوید، به خدا که آن سوره، پس از پیغمبر اکرم(ص) حجت خدای تبارک و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الکتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیله مبارکه اناکنا منذرین» مخاصمه و مناظره کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعداز پیامبر اکرم(ص) است.
همچنین از رسول اکرم (ص) نقل شده است، که به اصحابشان فرمودهاند:
به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابیطالب(علیه السّلام) و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.
از آنچه که نگارش یافت، استفاده میشود که شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست که آن امر را دریافت دارد، که در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجه بن الحسن المهدی، ارواحنا فدا، است و برای آنکه بهتر بدانیم که لیلهالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت(علیهم السّلام) و امامت آنان تا روز رستاخیز میباشد. حدیثی را هم که در بخش فضیلتهای حضرت فاطمه زهرا(علیها السّلام) است، ملاحظه میکنیم که در آن به طور کنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلهالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل شده که فرمودهاند:
«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه(علیها السّلام) را آنگونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.
و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم (علیها السّلام) نیز دارد.
و از طرفی، همانگونه که در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود میآید، نزولگاه نور پاک امامان معصوم(علیهم السّلام) نیز وجود مقدس فاطمه زهرا(علیها السّلام) است؛ که حقیقتاً هرکس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پیبرد، شب قدر را درک کرده است.
پینوشتها:
?برگرفته از: تحقیقی درباره لیلهالقدر و رابطه آن با امام عصر، ارواحنافداه، صص ۱۴۹ ـ ۱۳۲ ، با تلخیص.
۱. سوره دخان (۴۴)، آیه ۴.
۲. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۵۱؛ منتخب الاثر فصل ۱۰، ب ۱، جز ۱ ، ص ۴۹۲.
۳. علامه مجلسی، همان، ج ۵۱، ص ۷۳؛ منتخب الاثر فصل۲، ب ۳، ح۴ ، ص ۱۸۳.
۴. امراء هستی، ص ۱۹۰؛ تفسیر القمی، ص ۷۳۱؛ علامه مجلسی، همان، ج ۹۷، ص ۱۴، جز ۲۳.
فاطمه زهرا سرّ لیلهالقدر
چکیده
در این نوشتار، سعی بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقیقت وجود فاطمه زهرا علیهاالسلام با حقیقت وجود و باطن «لیله القدر» مقایسه شود و در محورهای «تعیّن و تعیین اصل وجود» و «هندسه خلقت و شریعت»، بر ویژگیهای اشتراکی و مشابهتهای این دو آفریده عظیم تأکید گردد. در این مقاله، منزلت سه عالم «سرشت»، «سرنوشت» و «شخصیت حضرت فاطمه علیهاالسلام » با رویکردی تطبیقی بررسی میشود.
مقدّمه
معرفت به همه مؤلّفههای شخصیتِ برجسته و هستیِ شاخص و ممتازِ یگانه زنان در همه اعصار و امصار و در دو عالم پیدا و پنهان بسیار مشکل و معسور مینماید؛ چه اینکه از حیث «هویّت وجودی» ـ نه «ماهیت مفهومی» ـ و حقایق درون ذاتی، از باب «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (صافات: ۱۶۴) تکرارناپذیر و همتانابردار و ادراکناشدنی است؛ و هرچه از حیث وجودی، قویتر، شدیدتر و کاملتر بوده و تجرّد بیشتری داشته باشد و به هستی محض قرب یابد مصداق «لایُدرِکُه بُعدُ الهِمَم و لایَنالُه غَوصُ الفِطَن»(۲) خواهد شد که نه حکیم با ادراک حصولی و نه عارف با ادراک حضوری خویش، توان درک و معرفت به قلّههای بلند و منیع ذات و شخصیت وجودی او را ندارد و عرفانِ به آن انسان کامل هر آینه اعتراف به «جهل» و «عجز» از معرفت به حقیقت ذاتی اوست. اما راه ورود به بهشت ذات و جنّت وجود و هستی او نیز مسدود و بسته نیست، بلکه معرفت به مراتب و درجاتی از هستی و کمالات وجودی او ممکن و میسور است؛ یعنی اکتناه به ذات انسان کامل، که مظهری از «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ»(شوری: ۱۱) و «وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوا أَحَد» (توحید: ۴) شده و جامع اسماء جمال و جلال الهی است و کون جامع، تا غیب و شهادت وجود مطلق و مضاف هستی را در خانه خویشتن به هم گِره زده، راه ورود به حقیقت ذاتش را بر روی نامحرمان و محرومان از تماشاگه راز مسدود مینماید و تنها محرمان دل در حرم وجود و حریم هستیِ تشبّه یافته به هستی مطلق و مطلق هستی او راه دارند تا «لم یَحجبُها عن واجبِ معرفتهِ»(۳) نیز صورت پذیرد و الگوشناسی و الگوپذیری در مقام استکمال وجودی با حرکت جوهری، تجدّد امثالی و حرکت حبّی(۴) تعیّن یابد.
شخصیت جامعالابعاد و بلکه جامعالاضداد انسان کاملی همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام و وجود نورانی و الهی آن انسان معصوم و حجت بالغه و خلیفه خدای سبحان به دلیل قرب وجودی به وجود مطلق، قابل ادراک به تمام معنا و معرفتپذیر به صورت کامل و جامع و تمام عیار نیست و از جمله، تشابه و تقارب وجودی لیله القدر و فاطمه زهرا علیهاالسلام در همین نکته بلیغ، عمیق و انیق نهفته است که چنانکه «لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْر»(قدر:۱ـ۲)، و «اِنّما سُمّیت فاطمهُ لاَنّ الخَلْقَ فُطِموا عَن معرفتِها»(۵) و لیله القدر مراتبپذیر و مشکّک و فاطمه علیهاالسلام نیز از حیث وجودی مرتبهپذیر و دارای درجات وجودی است که باید برای ادراک به قدر میسور و ممکنِ آن یادگار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رقای وجودی و توسعه در هستی و بسط ذاتی یافت و به مقام لیلهالقدر تقرّب پیدا کرد. خدای سبحان عقل و دل انسان را مستعد و شایسته معرفت به اسوههای جمال و جلالیاش قرار داد که انسان متکامل در پرتو هدایت، حمایت، ارشاد و اشارت انسان کامل، که انسان مکمّل است، باید به عقلپروری و مهرورزی و محبتِ وجودی سیر صعودی یابد و قوس صعود را در عوالم وجود طی نماید تا به شبستان شهود و بزم وجود همچون فاطمهای معصوم و ثمره شجره وجود بار یابد.
آری، انسانهای تشنه کمال و شائق وصال و مشتاق دیدار حضرت حق سبحانه راهی جز ورود به دارالشهود شخصیت بیهمتای انسان کاملی چون صدیقه طاهره علیهاالسلام ندارند … و نسل جدید و جوان جامعه جهانی امروز و مدینه فاضله اسلامی برای خروج از بحران هویّت و فقرشناسنامه حقیقی و رهایی از خطر و آفت فطرتسوز و ویرانگر جوهره وجود ـ یعنی از خود بیگانگی ـ بایسته است که از «فصل» و «غربت» با شخصیتی همچون فاطمه علیهاالسلام ، که در حکمت علمی و عینی، عرفان نظری و عملی، اخلاق قولی و فعلی، درک و درد دینی، عدالت فکری، اخلاقی و عملی، قسط فردی و اجتماعی، حکمت و حکومت فراگیر و جهانشمول، عقل تعالی یافته در دو ساحت علاّمه و عمّاله و عشق و محبت راستین و جاودانه و خیر جامع دنیا و آخرت و سعادت مادی و معنوی و … سرآمد و الگوی جاودانه و تمامنانشدنی و به تعبیر شیرین و دلنشین قرآن کریم، «کوثر» یا خیر و نعمت فزاینده و متزاید و زوالناپذیر و ابدی است، انس ذهنی، ذاتی و عملی و حشر متافیزیکی و وجودی یافته، آن انسان برتر و نمونه را سرمشق حیات معقول و سرلوحه زندگی پاک خویش قرار دهد تا با فاطمهشناسی و فاطمهگرایی، حیات طیّبه یابد و به فطرت خویش بازگردد و به اصل خود واصل شود و بر روزگار فصل و فراق از خودِ حقیقی و منِ علوی خویش خط بطلان بکشد و به «از کجا آغاز کنیم» که پرسشی عقلانی و تکاملگرایانه است، با «از فاطمه» پاسخ دهد تا بازگشت به خویشتن را تجربه کند و دو سَرِ حلقه هستی و آغاز و انجام نظام وجود را دریابد، که حدیث «لولا فاطمهُ لما خَلقتُکما»(۶) از آغاز هستی با نام و یاد و حقیقت نوری فاطمه علیهاالسلام و حضور باهرالنور او در صحنه حشر اکبر و نغمه ملکوتی و غریو رحمانی «اَین الفاطمیون»(۷) به فرجام حیات ابدی و جاودانه انسان به هم سرشته گردد و انسان متکامل رهین فیض وجودی و نعمت پایدار کوثر آفرینش و گوهر خلقت و پاره تن سیّد کائنات و کُفو علی علیهالسلام قرار گیرد و در ظلّ توجهات آن انسان هادی، این انسان هابط به مقام صعود در هبوط بپردازد و مصداق «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»(فاطر: ۱۰) قرار گیرد تا در سایهسار شجره پاک و پرثمر ایمان و عمل صالح، به کمال امکانی خویش نایل گردد و آیه «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَه» (نحل: ۹۷) را در فکر، فعل و انگیزه خویش متجلّی سازد و چنین انسانی هویّتمدار و شناسنامهدار و حقیقی شده در دار وجود، مفقودالاثر و بیهویّت و بیبرکت نباشد، بلکه در هر مکان(۸) و هر زمان،(۹) مبارک گردد و کوثرشناسِ کوثرمنش، کوثر روش و کوثر گرایش و خود کوثری شود که از هرچه تکاثر و کثرت است رهایی یابد و به مقام کوثر و وحدت دست یازد.
غرض این است که انسانِ وامانده در طبیعت و سرگشته کوی مادیت و طوفانزده در صحرای حیرت و فارغ از هویّت و هستی خویش، ولی تشنه آب حیات و شیفته کمال، طمأنینه، سکونت و یقین و سعادت حقیقی و خوشبختی واقعی در پرتو بصیرت و تفقّه به شخصیت جامع الاطراف فاطمه علیهاالسلام و تأسّی به بینش، منش و روش زندگی او، در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی، راه نجات، رشد، فلاح، صلاح و رستگاری در پیش گیرد و با قراردادن آیینه فاطمی پیش روی خویش و تابلوی زیبا و نورانی و ماندگار آن یادگار پیامبر خدا محمّد مصطفی صلیاللهعلیهوآله ، به خویشتنشناسی، خویشتنیابی، بازشناسی و بازسازی وجود خود پرداخته، به خودیابی و بازیابی خویش و نقد و تأویل هستی و حیاتش بپردازد؛ چه اینکه فاطمه علیهاالسلام در همه ساحتهای عقلانی، نفسانی و جسمانی و ابعاد برهانی و عرفانی، بینش اسلامی و بصیرت دینی و معرفت اجتماعی و عدالتخواهانه و ولایتشناسی و ولایتیابی الگویی کامل است و علم و عمل، ایمان و خردورزی، و عقل و عشق را در حیات نورانی خود به ظهور رسانده است. پس معیار کمال هر چیزی همانا هستی اوّلی و ذاتی شیء است، نه هستی مادی ثانوی و عرضی آن؛ زیرا حقیقت هر چیزی را صورت نوعیّه آن ترسیم میکند که حاکی از نحوه هستی اوست، نه اوصاف بیرونیاش که ترجمان نحوه ارتباط او به خارج از حقیقتش میباشند؛ و کمال ذاتی انسان، که همان هستی آگاه و فعّال اوست، به نحوه اندیشههای صحیح است که از مبادی عالی دریافت میکند و به نحوه نیّت و اراده تدبیر بدن و جهان طبیعت است که همان عقل نظری و عقل عملی او را تشکیل میدهد. و اگر حضرت فاطمه علیهاالسلام سیده زنان جهانیان است و غیر از حضرت علی علیهالسلام احدی همتای او نمیباشد تنها به لحاظ کمال وجودی آن بانوست، نه به لحاظ پیوندهای اعتباری او.(۱۰)
در این نوشتار، برآنیم که چنین انسان کاملی را از زبان انسان کامل، و قرآن ناطق را از زبان و طریق قرآن صامت شناسایی کنیم و فضایل و کرایم وجودی و اوصاف جمالی و جلالی فاطمی را از محضر پیامبر عظیمالشأن صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام جستوجو نماییم. موضوع فاطمه علیهاالسلام و لیلهالقدر از یک سو، معسور و مشکل بودن معرفت به شخصیت حضرت زهرا علیهاالسلام ؛ و از سوی دیگر، میسور و ممکن بودن ادراک نسبی و همسان با مرتبه وجودی خودمان را نشان میدهد تا بر محور «اِنّ هذهِ القلوبَ اوعیهٌ فخیرُها اَوعاهَا»(۱۱) و مدار «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا» (رعد: ۱۷)، به حضور وجودی کوثری و کوثر وجودیاش باریابیم، تا به قدر سعه وجودی خویش، معارفی، حقایقی و انواری فراچنگ آوریم و فراروی ارباب فضل و فیض و اصحاب کمال و کرامت و مشتاقان کوی ولایت قرار دهیم.
سِرّ قَدْر و قَدَر (فاطمه علیهاالسلام و لیلهالقدر)
گرچه قدرشناسی و فاطمهشناسی به آسانی فراچنگ نمیآید، اما اندکی تلاش و خلوص در کاوشهای قرآنی و کاوش در پژوهشهای وحیانی، چه وحی وجودی و تکوینی و چه وحی تدوینی و تشریعی، به تدریج ما را به سوی ادراک فاطمه علیهاالسلام و قدر به پیش میبرد. آنگاه که به برخی ویژگیهای مشترک و وحدت وجودی و تساوی، بلکه تساوق فاطمه علیهاالسلام و قدر بیندیشیم، به راز و رمزها پی خواهیم برد؛ از جمله:
الف. فاطمه علیهاالسلام انسان کامل تکوینی است، و قرآن کریم کلام تدوینی جامع، که فاطمه علیهاالسلام صورت عینیّه و تکوینیه قرآن کریم و قرآن صورت تدوینیه و علمیه فاطمه زهرا علیهاالسلام است؛ چه اینکه اهل بیت وحی علیهمالسلام جامع کلام تکوین و تدوین و واجد کتاب حقیقت و شریعت و شامل نشئه حقیقی و اعتباریاند؛ یعنی انسان کامل جامعِ عوالم کلیِ عقل، مثال و ماده و باید و نباید در نظام تشریع است که مرحله اعلا و برین آن به «کتاب مبین» و «امّ الکتاب» منتهی میگردد و موجود عینی است، نه اعتباری، و تکوینی است، نه تدوینی؛ که انسان کامل کون جامع و صاحب همه نشئات وجودی است که حتی فرشتگان شأنی از شئون وجودی اویند، تا چه رسد به مراتب دیگر هستی.(۱۲) از اینرو، فاطمه زهرا علیهاالسلام واجد همه مراتب نظام خلقت و شریعت است. فاطمه زهرا علیهاالسلام از باب اینکه قرآن در حقیقت وجود و کُنه و وعاء هستیاش تجلّی یافت، ظهور قرآن و در نتیجه، ظهور علم الهی است(۱۳) تا همه مقامات وجودی را در قوس نزول و صعود دارا باشد. فاطمه علیهاالسلام و قدر عین هم و مفسِّر حقیقت وجودی هم هستند، که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ عَرفَها حَقَّ مَعرفتِها أدرکَ لیلهَالقدرِ، و اِنّما سُمّیت فاطمهُ لِاَنَّ الخَلْقَ فُطِموا عَن کُنهِ مَعرِفتها.»(۱۴)
استاد علاّمه حسنزاده آملی مینویسند: «مبانی عقلی و نقلی داریم که منازل سیر حبّی وجود، در قوس نزول، معبّر به لیل و لیالی است؛ چنانکه در معارج ظهور صعودی، به یوم و ایّام؛ بعضی از لیالی لیالی قدرند و بعضی از ایام ایام اللّه. از این اشارت در «اِنّا اَنزلناهُ فی لیلهِ القدرِ»(قدر: ۱۱) و در حدیث مذکور و نظایر آنها تدبّر بفرما، اقرأ و ارقَ. این فاطمه علیهاالسلام ، که لیله القدر یازده کلام اللّه ناطق است، که امام صادق علیهالسلام فرمود: کسی که حق معرفت به آن حضرت پیدا کند، یعنی به درستی او را بشناسد، لیله القدر را ادراک کرده است…»(۱۵)
در تفسیر فرات کوفی آمده است: محمّد بن قسم بن عبید به اسناد مُعَنْعن از أبی عبداللّه (حضرت امام صادق علیهالسلام )، ما را حدیث کرده که آن جناب در تفسیر سوره مبارکه «قدر» فرموده است: «اِنّا اَنزلناهُ فی لیلَهِ القدرِ» لیله «فاطمه» است و قدر «اللّه» است؛ کسی که فاطمه را آنسان که حق معرفت اوست شناخت، همانا که لیلهالقدر را ادراک کرده است.(۱۶)
حال چنانکه قرآن ظاهر و باطن، و محکم و متشابه دارد، فاطمه علیهاالسلام نیز دارای چنین مراتب و ظهور و بطونی است که نه قدرِ «قدر» را میتوان به حقیقت شناخت و نه قدرِ فاطمه علیهاالسلام را میتوان فهمید و فهماند و قدرشناسی کرد، که الفاطمهُ، ماالفاطمهُ و ما ادریکَ ماالفاطمهُ؟!
ب. لیله القدر ظرف تقدیر الهی در تکوین و تشریع و برای عالم و آدم است و ولایت علی علیهالسلام در چنین شبی تقدیر شد که امّ و روح لیالی قدر زمانی است و پیش از آسمانها و زمین است و فوق آنها.
در کتاب معانی الاخبار با اسناد خود به مفضّل بن عمر آورده است: «ذکرَ عند ابوعبداللّه علیهالسلام «ِانّا اَنزلناه فی لیلهِ القدرِ» قال: ما اَبْیَنَ فضلُها علیَ السوَر. قال: قلتُ: و ایُّ شیءٍ فضلُها؟ قال: نُزلت ولایهُ امیرِالمؤمنین علیهالسلام فیها. قلتُ: فی لیلهِ القدرِ الّتی نَرتجیها فی شهرِ رمضان؟ قال: نعم، هی لیلهُ قُدِرت فیها السمواتُ والارضُ و قُدِرت ولایهُ امیرِالمؤمنینَ فیها.»(۱۷) انسان کامل، هم ظرف حقایق قرآنی است و هم صاحب ولایت کلّیه و مطلقه تا قوام وجود به آن روح کلی قرار گیرد که لیله القدر در همه ازمنه و اعصار وجود دارد، «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیم»(دخان: ۴) تا بر تجدّد، استقبال و استمرار دلالت نماید و ملائکه با روحالقدس به اذن پروردگارشان سال به سال در زمان حیات رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بر آن جناب نازل شوند و پس از رحلت آن حضرت بر کسانی که از حیث صفات وجودی با پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله وحدت شخصیتی و وجودی دارند و خلیفه الهی و خلیفه رسول خدایند نازل گردند که چنین بود، هست و خواهد بود و سِرّ نزول فرشتگان بر فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز دانسته خواهد شد؛(۱۸) چنانکه فرمودند: با سوره قدر بر امامت ما احتجاج کنید و بدانید که در بحث و استدلال پیروز میشوید؛ چون پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله حجت خدا بر خلق او همین سوره است. این سوره سَروَر دین و بزرگترین دلیل مذهب شما و نهایت دانش ماست. امام باقر علیهالسلام فرمود: «یا معشرَ الشیعهِ! خاصِموا سوره «اِنّا اَنزلناهُ» تُفلِحوا. فَوَاللهِ اِنّها لَحجهُ اللّهِ ـ تبارک و تعالی ـ عَلیَ الخلقِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله و اِنّها لَسیِّدهُ دینِکم و اِنّها لغایهُ عِلمنا…»(۱۹)
پس فاطمه زهرا علیهاالسلام انسان کاملی است که قرآن بر او نازل گردیده و فرشتگان بر او نازل شدهاند و در هر عصر، انسان کامل آن عصر محل نزول ملائکه و میزبان آنها خواهد بود.(۲۰) تمام فرشتگان طوافکننده فاطمه علیهاالسلام در شب قدرند و شب قدر تکرار شونده خواهد بود(۲۱) و اساسا فرشتگان با اراده انسان کاملی همچون فاطمه علیهاالسلام نیز نزول و عروج دارند و در خدمت اویند.(۲۲) پس در لیلهالقدر، تقدیر و سرنوشت نظام وجود رقم میخورد و فاطمه زهرا علیهاالسلام ظرف تحقق و تعیّن این تقدیر الهی است و واسطه فیض و فضل الهی به عالم و آدم و جهان غیب و غیب جهان، و همه چیزِ هستی از مدار وجودی او و مجرای هستیاش تشخّص مییابد و هزاران نقش بر لوح عدم از قاف قدرت الهی و قلم خداوندی از رهگذر و نسیم قدسی وجود آن عزیز الوجود رقم خورده است.
مرحوم علاّمه طباطبائی رحمهالله نیز مراد از «قدر» در «لیلهالقدر» را تقدیر الهی در همه هستی و استمرار و تداوم آن دانستهاند.(۲۳) تفسیر نمونه نیز تقدیر همه چیز و رابطه تقدیر در شب قدر با اراده و اختیار انسان و نزول قرآن و نسبت و ترابط و تعامل تقدیر در شب نوزدهم، تحکیم در شب بیست و یکم و امضا و تثبیت در شب بیست و سوم را شرح میدهد.(۲۴) از اینها میتوان نسبت انسان کامل با لیلهالقدر و نسبت آن دو با سرنوشت انسان و جهان را به خوبی شناخت و نقش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را در هندسه هستی و لیله القدر بازیافت.
ج. شگفتآور است که بدانیم، هم شب قدر از حیث هویّت وجودی و ماهیت مجهول است و به آسانی فهم حقایق آن روزی هر کسی نخواهد شد ـ مگر صلاحیت علمی و عملی برای سالک کوی قدر ـ و هم حقیقت ذات و وجود فاطمه علیهاالسلام مجهول است، مگر برای اوحدی از انسانها که در درجه اول، انسانهای کامل هستند و آنگاه با حفظ مراتب وجودی، اولیای الهی و بندگان صالح و صاحب مقام ولایت در درجه دوم.
اما شب قدر مخفی است، به دو دلیل: ۱. اهمیتبخشی و مراقبت از شب قدر تا بهترین و بیشترین بهرهوری برای اهلش حاصل آید. ۲. عظمت و فخامت شبقدر و میزان تأثیرگذاری آن در جهان خلقت و شریعت و بدینسان، اولیاءالله در میان خلق و مؤمنان پنهان هستند و اینکه فاطمه زهرا علیهاالسلام ناشناخته ماند و در زمان حیات ظاهریاش، مجهول و مظلوم واقع شد و پس از ارتحال از جهان فانی به سوی جهان باقی نیز قبر مطهّرش مجهول و ناشناخته است، خود حکایتی از عظمت و اهمیت این شخصیت ممتاز اسلامی در سرنوشت فرهنگی ـ سیاسی جهان اسلام و آیتی بر حقّانیت اسلام امامت، ولایت و اندیشه، و انگیزه و عمل شیعه خواهد بود تا هماره عقول و قلوب را به سمت خویش معطوف دارد و تاریخ بشریت را از گذشته تاکنون و آینده، متوجه خویش سازد و این خود سِرّی از اسرار آفرینش و راز سر به مهر کتاب خلقت و شریعت و جهان تکوین و تشریع است.
قرآنشناس راستین یا شارح شریعت (فاطمه علیهاالسلام و قرآن)
انسان کاملی چون صدیقه طاهره علیهاالسلام عالم به قرآن، عامل به قرآن و حامل قرآن کریم است و درجات قرآن با معارج انسان کامل تطابق دارد و نسبتی تام و تمام در میانشان برقرار است و تمامی حقایق و معارف قرآنی به نحو اتم و اکمل، در انسان کامل و از جمله فاطمه زهرا علیهاالسلام مجتمعند؛ چه آنکه او «قول ثقیل» را در ثقل علمی و عملیاش تحمّل کرد: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا.» (مزّمّل: ۵)
علاّمه طباطبائی رحمهالله قول ثقیل را «قرآن عظیم» دانسته که از حیث تلقّی و دریافت معنای آن (ثقل علمی) و از حیث تحقّق به حقیقت توحیدی (ثقل عملی) «ثقیل» خوانده شد(۲۵) و تنها انسان کامل حامل و وارث ثقل علمی و عملی آن و انسانی همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام ، که «بتول» خوانده شد و در فرازی از سوره مزّمّل پس از آیه یاد شده نیز سخن از «وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» (مزّمّل: ۸) آمده، مشعر به این معناست که انسان بتول توان تلقّی و تحمّل و تحقّق قول ثقیل را داراست و البته راه اعتلای انسان به فهم خطاب محمّدی صلیاللهعلیهوآله نیز مسدود نخواهد بود؛ باید استکمال عقلی و باطنی داشت و مقامات معنوی و فتوحات غیبی نمود و حجابزدایی از ملک تا ملکوت کرد و در پرتو نور آفتاب ولایت و عنایت انسان کامل، به خزاین اسرار و علوم الهی راه یافت.(۲۶)
به هر تقدیر، فاطمه علیهاالسلام و قرآن به هم سرشته و درهم تنیدهاند و «لَنْ یفترقا»(۲۷) هستند و او همه کمالات را از جهات چهارگانه دارا بود؛ یعنی نزاهت از نقص در وجدان کمال و رها شده، مصون از عیب در مقام دارایی کمال، و در دو مقام حدوث و بقا نیز واجد کمال امکانی و وجودی بود که به تعبیر استاد جوادی آملی، «زیرا نه فاقد کمال هستند تا در حوزه تکامل آنان نقص راه یابد و نه آنچه دارند آفتزده است تا در قلمرو تعالی آنها عیب رخنه نماید و نه در مرحله حدوث، فاقد فضل و فیض ویژه بودهاند که مسبوق به نقص باشد و نه در نشئه بقا فاقد فوز و فیض میشوند تا ترقّی آنان ملحوق به نقص یا عیب گردد. این مقام جمع الجمعی مربّع را میتوان از عدیل بودن آنان با کتاب بیبدیل الهی ـ یعنی قرآن ـ استنباط کرد.»(۲۸)
حال، نسبت فاطمه علیهاالسلام و قرآن کریم رادر چند نکته توضیح میدهیم:
نکته اول:
چنانکه قرآن کریم یا قرآن صامت و وحی مُنْزَل الهی دارای صفات ثبوتیه و سلبیه یا جمالیه و جلالیه است، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز دارای صفات مشترک با قرآن در دو بعد ایجابی و سلبی و جمالی و جلالی است. چنانکه قرآن نور است(۲۹) فاطمه علیهاالسلام نیز نور است، خداوند نیز نور است.(۳۰) این وحدت نوری بین آفریننده فاطمه علیهاالسلام و قرآن و متکلّم با کلام تکوینی (فاطمه علیهاالسلام ) و کلام تدوینی (قرآن) نکتهای است بس مهم. قرآن قول فصل(۳۱) است و فاطمه علیهاالسلام نیز فصل الخطاب؛ قرآن هدی(۳۲) است، فاطمه علیهاالسلام نیز هدایتکننده انسان؛ قرآن رشد،(۳۳) حق،(۳۴) کریم،(۳۵) شفاء،(۳۶) رحمت،(۳۷) برهان،(۳۸) عزیز،(۳۹) حکیم،(۴۰) مطهَّر،(۴۱) غیر ذی عوج،(۴۲) ذکر،(۴۳) مصدِّق،(۴۴) عظیم،(۴۵) بیان،(۴۶) و قیّم(۴۷) است، فاطمه علیهاالسلام نیز بر اساس نصوص حدیث و مجامع روایی و بخصوص متن دعای «زیارت جامعه کبیره» رشد، حق، کریم، شفاء، رحمت، برهان، عزیز، حکیم، مطهّر، غیر ذیعوج، ذکر، مصدّق، عظیم، بیان و قیّم، که دعاها و خطبههای حضرتش نیز از حیث علمی و فعل و تقریر، و سیره عملی ایشان از حیث عملی، دلالتی تام بر این صفات وجودی مینمایند.
نکته دوم:
فاطمه علیهاالسلام از راسخان در علم(۴۸) و تأویلشناسان و تأویلگران(۴۹) قرآن کریم و قرآنشناسان و مفسِّران قرآن کریم(۵۰) میباشد که سیر معرفتی ـ سلوکی حضرتش از ظاهر قرآن و الفاظ کتاب وحی الهی تا اُمّ الکتاب و کتاب مکنون و لوح محفوظ کشیده شده است. فاطمه علیهاالسلام تمامی مراتب لیلهالقدر را داراست و در باب علم و عرفان فاطمه علیهاالسلام به قرآن، توجه به حدیث ذیل یک ضرورت و خود گویای مقام قرآنشناسی و معرفت به همه مدارج و معارج وحی الهی و مقامات قرآنی است. خودِ زجاجه وحی و میوه نبوّت، امّ الائمّه المعصومین، سیده نساء العالمین، فاطمه بنت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، فرمود: «ستایش خدای را که مرا منکر امری از کتابش قرار نداده و در هیچ حقیقتی از امرکتاب مرا سرگردان ننموده است.»(۵۱) و یاد آوردهاند: «زنی خدمت حضرت صدیقه علیهاالسلام رسید و سؤالی کرد و جواب شنید تا ده سؤال؛ خجلت کشید، عرض کرد: بر شما مشقّت نباشد. فرمود: اگر کسی اجیر شود که باری را به سطحی ببرد به صدهزار دینار، آیا بر او سنگین است؟ عرض کرد: نه. فرمود: من اجیر شدهام برای هر مسئله به بیشتر از مابین زمین و عرش که از لؤلؤ پر شود.»(۵۲)
حال چگونه او مفسِّر و مبیِّن قرآن نباشد که قرآن فرمود: «اِلاّ المطهَّرونَ»(واقعه: ۷۶) و قرآن نیز مصداق «مطهّرون» را معرفی نموده(۵۳) که حضرت فاطمه علیهاالسلام از جمله مطهّرون است و با ظاهر و باطن قرآن مساس دارد و معارف بیکران قرآن بر او مکشوف و معلوم است.(۵۴) پس درس دینشناسی و درد دینداری و مکتب قرآنشناسی و قرآنمداری هر آینه در مکتب فاطمه علیهاالسلام قرار دارند.
نکته سوم:
قرآن کریم در ترسیم و تصویر سیمای ملکوتی فاطمه علیهاالسلام و چهره نورانی و رحمانیاش، مشحون از آیات است که به حسب تفسیر، تأویل، تطبیق و با تکیه بر مجامع روایی و حدیثی، بر مقامات معرفتی و معنوی آن حضرت دلالت تام و کامل دارند، و از جمله آیات الهی، آیه تطهیر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(احزاب: ۳۳) است که اراده در «اِنّما یریدُ اللّه» اراده تکوینی است؛(۵۵) خدای سبحان با اراده تکوینی تخلّفناپذیر خود، موهبت طهارتِ از هرگونه رجس را، خواه در اندیشههای عقل نظری و خواه در نیّت و ارادههای عقل عملی، به اهل بیت عصمت علیهمالسلام اعطا نمود و «انَّما» نیز اقتضای حصر دارد و تطهیر تکوینی را تنها به آن ذوات طاهره اختصاص داده است، و «یُرید» دلالت بر دفع هرگونه رجس است، نه رفع آن و با دوام و استمرار فیض، اذهاب رجس سازگار است.(۵۶)
و در آیه مباهله «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِین»(آل عمران: ۶۱)، که دلالت بر مظهر جمال و جلال الهی بودن اهل بیت علیهمالسلام و از جمله، فاطمه زهرا علیهاالسلام دارد، جلال و جمال فاطمه علیهاالسلام همتای جلال و جمال علی علیهالسلام قلمداد شده است(۵۷) و به تعبیر استاد حسنزاده آملی، آیه مباهله دلالت بر تفضیل فاطمه معصومه علیهاالسلام بر همه زنان عالم دارد.(۵۸)
البته آیاتی همانند ۹۲ آل عمران، ۶ و ۲۳ انسان، سوره کوثر، فرازهایی از سوره الرحمن و مطفّفین، که بر بحر نور و وحدت و مقام مقرّبین و ابرار و اصحاب یمین دلالت دارند و به صورت کامل و اظهر بر شخصیت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام دلالت مینمایند، هر کدام نشانههایی از آن بینشاناند تا ما را به عمق و ژرفای وجودی فاطمه زهرا علیهاالسلام دلالت نمایند. پس قرآن کریم معرِّف و مفسِّر شخصیت فاطمه علیهاالسلام و فاطمه علیهاالسلام نیز مفسِّر و مبیِّن قرآن کریم است که دو قرآن ناطق و صامت همدیگر را تفسیر مینمایند و این بیانگر وحدتِ وجودی و جوهری آیات بیّنات و وحی الهی با بقیه النبوّه و پاره تن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میباشد که او تفسیر قرآن و قرآن تفسیر اوست؛ یعنی قرآن فاطمه مجسّم و معیّن و مدوّن و فاطمه علیهاالسلام قرآن مجسّم و معیّن و مکوّن است، که القرآنُ معَ الفاطمه و الفاطمهُ معَ القرآن.
فاطمه و محمّد و علی علیهمالسلام ؛ روح واحد ـ نور واحد
عرفان به فاطمه علیهاالسلام قرین و رهین عرفان به محمّد صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام نیز میباشد؛ چه اینکه در انسان کامل بودن، در لیله القدر و یومالله بودن، در معصوم و حجتالهی بودن، در خلیفهاللّه بودن و در نور واحد بودن، مشترک و دارای صفات وجودی واحدیاند و فاطمه علیهاالسلام غیر از اینکه پاره تن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، میوه دل و نور چشم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است، از باب اینکه کفو علی علیهالسلام میباشد و کفو او نفس پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است، او نیز نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. علاوه بر این، در تفسیر انفسی «لیلهالقدر» آمده که لیلهالقدر همانا بنیه محمّدی است که از آن به «صدر محمّد صلیاللهعلیهوآله » تعبیر شده؛ چنانکه در تفسیر عرائسالبیان آوردهاند: «لیلهُ القدرِ هی البنیهُ المحمّدیهُ حال احتجابِه علیهالسلام فی مقامِ القلبِ بعدَ الشهودِ الذّاتیِ لاَنَّ الانزالَ لایُمکنُ الاّ فی هذه البُنیهِ فی هذهِ الحالهِ. و القدرُ هو خطرُه علیهالسلام و شرفُه اذ لا یَظهرُ قدرُه و لایَعرفُه هو اِلاّ فیها.»(۵۹)
و در بیان السعاده، از «بنیه محمّدیه» به «صدر محمّد صلیاللهعلیهوآله » تعبیر نموده و گفته است: «فی لیلهِ القدرِ الّتی هی صدرُ محمّد صلیاللهعلیهوآله »(۶۰) و یا استاد علاّمه حسنزاده آملی مرقوم داشتهاند: «و اِذا دریتَ اَنّ بقیهَ النبوّهِ و عقلیهَ الرسالهِ و ودیعهَ المصطفی و زوجهَ ولیِّ اللّهِ و کلمهَ اللهِ التامّهِ فاطمهُ علیهاالسلام ذات عصمه …»(۶۱)
علی علیهالسلام نیز در توصیف آل النبی صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «هُم موضعُ سِرّهِ و لجأُ اَمرِه و عَیبهُ علمِه و مُؤمّل حُکمه و کَهوفُ کُتبه و جِبالُ دِینه. بِهِم اَقام انحناءَ ظَهرِه و اَذهبَ ارتعادَ فرائِصه. لایُقاس بِه آلُ محمّدٍ صلیاللهعلیهوآله مِن هذهِ الاُمّه اَحدٌ و لا یُسوّی بِهم مَن جَرت نِعمتُهم علیه ابدا. هُم اَساسُ الدینِ و عِمادُ الیقینِ، اِلیهم یَفیءُ العالی و بِهم یَلحقُ التالی و لَهم خَصاصُ حَقِّ الولایهِ و فیهم الوصیّهُ والوارثهُ …»(۶۲)
در توصیفهای امام علی علیهالسلام ، چند مطلب مهم وجود دارد:
الف. اهل بیت علیهمالسلام جایگاه سرِّ، صندوق دانش، ملجأ حکم و کهفهای کتاب خدا و کوههای دیناند که پشت خمشده دین به ایشان راست گردیده و لرزش پشت آن بدانها آرام گشته است.
ب. احدی از این امّت قابل قیاس با آنان نیست؛ که ایشان اساس دین و استوانههای یقین هستند؛ که آنان واجد حق ولایتاند و در آنها وصیت و وراثت موجود است.
پس هرگونه کمال علمی و عملی از همتایی آنان با قرآن کریم، همانندی آنها با کشتی نوح، آمد و شد ملائکه و معدن علم و حکمت و جز آن برای حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز وجود دارد و نیز از طریق شناخت شخصیت ممتاز و برجسته حضرت علی علیهالسلام نیز توان ورود به خانه وجود و شخصیت حقیقی فاطمه علیهاالسلام حاصل خواهد شد؛ چه اینکه در حدیث آمده است: قال مولینا جعفر بنُ محمّدٍ الصادقِ: «لولا أنّ اللّهَ ـ تبارک و تعالی ـ خلَقَ الامیرَالمؤمنینَ علیهالسلام لِفاطمهَ علیهاالسلام ما کان لَها کفوٌ علی ظَهرِ الارضِ مِن آدمَ و مَنْ دونِه.»(۶۳)
و یا در حدیث آمده است که «لولاکَ لَما خلقتُ الافلاکَ و لولا علیٌّ لَما خلقتُکَ و لولا فاطمهُ لما خلقتُکما.»(۶۴)
و یا اینکه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام مصداق آیه ولایت، مباهله، ذیالقربی و تطهیر هستند و کلمهاللّه، صراطاللّه، حبلاللّه، اسماءاللّه و وجهاللّه نیز خوانده شدهاند.
حال آیا شناخت فاطمه علیهاالسلام با محمّدشناسی و علیشناسی گِره نخورده است؟ و یا امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پرسید: «أیُّنا أحبُّ الیکَ؟ أنا اَو هی؟ قال: هی أحَبُّ الیّ و اَنتَ اَعَزُّ عَلَیَّ»؛(۶۵) کدامیک از ما نزد شما محبوبتریم: من یا فاطمه؟ حضرت فرمود: فاطمه محبوبتر است و تو عزیزتری. به تعبیر استاد جوادی آملی، چون هر کدام به نوبه خود مصداق کوثرند که خدای سبحان به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عطا فرمود و کوثر، که عطای ویژه الهی است، هم محبوب است و هم عزیز.(۶۶)
و یا رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله فرمود: «فاطمهُ بضعهٌ مِنّی، یَسرُّنی ما یَسرُّها و یَغضِبنی ما یَغضِبُها.»(۶۷)
از سوی دیگر، فاطمه زهرا علیهاالسلام صاحب مقام ولایت است که مقام معرفت تام و یقینی به ذات قدسی خداوند سبحان و فنای عالم و آدم در حضرت حق و شهود هستی به عنوان تجلّی خدا و ملک طلق حضرت حق میباشد و صاحب ولایت به مقام نبوّت تعریفیه یا انبائیه رسیده که نبوّت یاد شده غیر از نبوّت تشریعیّه است؛ چنانکه استاد حسنزاده آملی نیز مرقوم داشتهاند: «یَجبُ الفرقُ والتمییزُ بینَ النبوّتینِ التشریعیّهِ والانبأئیّه. فاِنّ النبوّهَ التشریعیّهِ قد خُتمتِ بِالرسولِ الخاتِمِ محمّدٍ صلیاللهعلیهوآله ، فحلالُه حلالٌ الی یومِ القیامهِ، و حرامُه حرامٌ الی یومِ القیامهِ، و اَمّا النبوّهَ الانبائیّهِ المُسمّاهُ بالنبوّهِ العامّهِ، والنبوهُ التعریفیّهِ والنبوّهُ المقامیّهِ اَیضا فهی مستمرّهٌ اِلیَ الابدِ یَنتفعُ مِن تلکَ المأدُبهِ الأبدیّهِ کلُّ نفسٍ مستعدهٍ لاَِن تَسمعَ الوحیَ الانبائیَ، فافهم!»(۶۸)
ایشان در تفسیر «کهف قرآن کریم» نیز با استناد به آیه «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» (کهف: ۶۵)، مقوله انبیای تشریع و انبیای علم و سلوک را طرح و تبیین کردهاند(۶۹) و اگرچه حضرت علی علیهالسلام هنگام غسل دادن بدن مطهّر رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله خطاب به آن حضرت فرمود: «بأبی انتَ و أمّی، یا رسول اللّه! لقد انقطعَ بموتِکَ ما لم یَنقطع بموتِ غیرِکَ مِن النبوّهِ و الانباءِ و أخبارِ السماءِ»(۷۰) که ناظر به ختم نبوّت و خاتمیت و اکمال دین و نبوّت تشریعی است و پایان نزول وحی مخصوص رسالت اعلام شده، اما اصل نزول جبرئیل و القای وحی به انسان کامل از حضرت فاطمه علیهاالسلام و امامان علیهمالسلام نفی نشده است؛ چنانکه در بحث فاطمه علیهاالسلام و لیلهالقدر اشارتی بدان شد(۷۱) و سیر ضرورت نزول وحی و فرشتگان بر انسان کامل از القای معارف و حقایق غیبی تا تحت ولایت و فرمان بودن فرشتگان برای انسان کامل، بلکه فرشته، شأنی از شئون وجودی انسان کامل است و عرضه اعمال امّت به انسان کامل دانسته شده است.(۷۲)
از اینروست که نبوّت، امامت و ولایت به هم گره خوردهاند و وجود یکی علت وجود دیگری خواهد بود. با عنایت به جهات و حیثیات بحث و از مقوله نبوّت موهوب، عصمت غیراکتسابی، وحی غیرارادی، تداوم ولایت به وجود فاطمه علیهاالسلام و صیانت از ولایت تا مرز شهادت از سوی حضرت فاطمه علیهاالسلام ، خود تفسیری بر پیوند وجودی محمّد صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام خواهد بود که مقامات باطنی، صفات وجودی و امتیاز ویژه ذوات مقدّس را روشن مینماید که در حدیث آل عبا نیز مندرج است و این بخش نوشتار به گوشهای از این پیوند وجودی اشاره داشت، ولی بحث تفصیلی آن مقام و موقعیتی دیگر میطلبد تا مبانی عقلی، نقلی و عرفانی ابحاث طرح شده نیز روشن گردند.
کوثر آفرینش (فاطمه علیهاالسلام و فضایل الهی ـ انسانی)
چنانکه از مباحث مطرح شده فضایل، سجایا و مکارم اخلاقی و مقامات علمی و عملی صدیقه طاهره علیهاالسلام به نحو اجمال تبیین شد و روش بحث نیز بهرهوری از آیات و احادیث بود، در این فصل نیز دستکم به دو نکته مهم پرداخته میشود:
الف. خطبهها، ادعیه، نیایشها و روایات حضرت زهرا علیهاالسلام حکایت از عمق اندیشه، بصیرت دینی و معرفت اسلامی، جامعیت دینشناختی، روحیه عرفانی، انس و ارتباط با خدا و معنویتگرایی اصیل، ژرفاندیشی در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن حضرت دارند و کافی است نیمنگاهی به مجموعه معارف فاطمی داشته باشیم تا صلاحیت علمی و عملی حضرتش را در اسوه قرار گرفتن برای همه انسانها در همه عصرها و نسلها متوجه شویم ـ که این خود بحث مستقلی میطلبد.
ب. توجه به برخی آیات و احادیث نبوی و مجموعه سخنانی ارزشمند از امامان معصوم علیهمالسلام در تبیین اوصاف و فضایل فاطمی که در این فصل مورد توجه واقع خواهند شد تا گوشههایی از شخصیت نورانی حضرتش و رقیقهای از حقیقت وجودی فاطمه زهرا علیهاالسلام روشن گردد:
۱. فاطمه علیهاالسلام کوثر اعطا شده از سوی خدای سبحان به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امّت ختمیّه است که سوره کوثر در شأن و شخصیت آن حضرت نازل شده: «اِءنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ.»(کوثر: ۱)(۷۳)
۲. فاطمه علیهاالسلام کلمهاللّه است: «فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ.» (بقره: ۳۷)(۷۴)
۳. فاطمه علیهاالسلام مایه شادی دل و سرور نفس رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله ، قرّه عین و اشک چشم در مقام شوق در پرتو نگاه رحمانی و عامل آرامش و آسایش جان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است که فرمود: «تَسُرُّ بها(۷۵) تَقَرُّ بها عینی»(۷۶) و «یَطمئنُّ بها قلبی.»(۷۷)
۴. فاطمه علیهاالسلام از مقرّبان و السّابقون(۷۸) و اصحاب یمین(۷۹) و ابرار(۸۰) است. ویژگیهای علمی و عملی، ایمانی و رفتاری اصحاب یمین و ابرار از زیرمجموعههای مقرّبان خواهد بود و فاطمه زهرا علیهاالسلام چون از مصادیق مقرّبان الهی است، همه آنها را به نحو اتم و اکمل دارا میباشد.(۸۱)
۵. فاطمه علیهاالسلام شخصیتی است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در وصفش فرمود: «اُمّ ابیها و فداها ابوها»(۸۲) و بر دست او بوسه میزد و هماره هنگامی که فاطمه علیهاالسلام بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد میشد، برای او بلند میشد و به سوی او میرفت؛ «قام الیها»(۸۳) و در هنگام هجرت، مسافرت و جهاد، آخرین منزلی که ترک میکرد منزل فاطمه علیهاالسلام بود و اولین منزلی که بدان وارد میشد منزل فاطمه زهرا علیهاالسلام بود(۸۴) که این غیر از ارتباط پدر و فرزندی و انس عاطفی، حکایت از امتیاز وجودی و برتری سیده نساء عالمین مینماید که به تعبیری:
این محبت از محبتها جداست
حبّ محبوبِ خدا حبّ خداست.
۶. فاطمه علیهاالسلام از حیث مرتبه وجودی و نسبت حقیقی با خدا و رسولش، به مقام و منزلتی رسید که فانی فی الله شد و مظهری از اسماء جمال و جلال الهی گشت، بهگونهای که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: خشنودی فاطمه، خشنودی من و غضب او، غضب من است.(۸۵)
۷. فاطمه علیهاالسلام شخصیتی است که پیامبر عظیمالشأن صلیاللهعلیهوآله در اوصاف و فضایل او تعابیری به کار بردهاند که هر کدام از آن تعابیر آیتی بر مرتبهای از مراتب شخصیتی حضرت زهرا علیهاالسلام است. در اینجا، تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ـ اولین شخصی که در بهشت بر من وارد میشود فاطمه است.(۸۶)
ـ همانا خداوند از رضایت تو راضی، و از خشم تو خشمگین میشود.(۸۷)
ـ دخترم فاطمه حوریهای است که صفات جسمی زنانه ندارد.(۸۸)
ـ فاطمه سرور زنان در روز قیامت است.(۸۹)
ـ او سیده زنان اهل بهشت است.(۹۰)
ـ فاطمه بخشی از وجود من است.(۹۱)
ـ ای فاطمه! آیا خشنود نیستی که سرور زنان جهانیان و سرور زنان این امّت و سرور زنان اهل ایمان هستی؟(۹۲)
از سوی دیگر، اوصاف و اسماء فاطمه زهرا علیهاالسلام هر کدام ناظر بر مرتبهای از هستی و شأنی از شئون وجودی اوست که نیاز به تدبّر و تفسیر دارد؛ مثل: فاطمه، صدّیقه، طاهره، زهراء، بتول، محدّثه و حوراء.
آنچه نیز در باب ایمان، جهاد فی سبیلاللّه، شجاعت و شهامت ایمانی و سیاسی و اجتماعی، عبادت و عرفان، خلوص، ایثارگری، وفای به عهد، توفیق در همسرداری، تربیت فرزند، حضور در صحنههای فرهنگی، اجتماعی و غیر آنها از حضرت نقل شده است، خود بر جامعیت شخصیتی حضرت فاطمه علیهاالسلام و رشد متعادل و تربیت همهجانبهاش در مجاورت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و خانه وحی و رسالت دلالت دارد و او را برترین و والاترین اسوه و الگویی برای اهل بصیرت، سعادت و کمال قرار داده است.(۹۳)
فاطمه علیهاالسلام و انسان امروز (الگوی جاودانه)
یکی از دغدغهها و پرسشهای نسل جدید و جوان جامعه نوین این است که چه رابطه و نسبتی بین شخصیت حضرت فاطمه علیهاالسلام و شرایط، مقتضیات زمانی و مکانی و تحوّلات دنیای کنونی و دوران نوین وجود دارد؟ آیا در عصر جدید، میتوان امثال حضرت زهرا علیهاالسلام را الگویی تمام عیار برای خویش قرار داد یا نه؟ و البته چه بسا شبهاتی نیز در این زمینه مطرح باشند. در ذیل، به اجمال و با پیوند محتوایی بحث با مباحث پیشین توجه به چند مسئله را به عنوان مسائل محوری مطرح مینماییم:
الف. موانع فرهنگی
- عدم معرفی جامع، منطقی، عقلانی و زمان آگاهانه حضرت زهرا علیهاالسلام به نسل جدید؛
۲. عدم توجه به ادبیات و زبان نو در طرح و تحلیل ابعاد شخصیتی حضرت فاطمه علیهاالسلام ؛
۳. عدم تنوّع در روش و ارائه محصولات فرهنگی ـ هنری در معرفی ابعاد شخصیتی حضرت زهرا علیهاالسلام ؛
۴. عدم سنجش شرایط سنّی، استعدادی، تحصیلی و طبقات اجتماعی در الگوسازی از اندیشه، منش و روش فاطمه زهرا علیهاالسلام ؛
۵. عدم تهذیب و پیرایش نقلهای تاریخی و احادیث متنوّع و گاهی متضاد درباره ابعاد وجودی فاطمه زهرا علیهاالسلام .
ب. عوامل فرهنگی ـ علمی
- تبیین همهجانبه شخصیت صدیقه طاهره علیهاالسلام با زبان نوین و ادبیات نوشتاری، گفتاری و سمعی ـ بصری و ارائه آن به نسل جوان و تشنه الگوهای فراگیر و جاودانه؛
۲. پاسخگویی عالمانه همراه با شرح صدر به پرسشها و شبهاتی که در اذهان نسل جدید وجود دارند.
۳. اجتناب از افراط و تفریط در تبیین شخصیت حضرت زهرا علیهاالسلام و دوری از التقاطاندیشی، زمانزدگی و غربزدگی از یکسو، و گریز از سطحینگری، قشریگرایی، جمود و تحجّر و زمانستیزی از سوی دیگر؛ انسان کاملی همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام را باید از چند منظر مورد سنجش و شناخت و آنگاه معرفی قرار داد:
الف. تبیین ابعاد و اوصاف چنین انسان کاملی برای اهل تخصص، حکمت و عرفان به وسیله محققان و پژوهشگران به صورت عمیق و اجتهادی و با تکیه بر قرآن و سنّت؛
ب. تحلیل ابعاد وجودی حضرتش برای نسل میانه و طبقات متوسط از مؤمنان جامعه؛
ج. ارائه تصویر و تفسیری عقلانی، کاربردی و تأثیرگذار از تمام وجوه شخصیتی حضرت زهرا علیهاالسلام برای نسل جوان و طبقه نوجوان و روشنفکران جامعه بر حسب مرتبه علمی و جایگاه اجتماعی آنها به زبان روزآمد و کارآمد و در عین حال، جالب و جذّاب.
۴. تبیین سیره علمی و عملی فاطمه زهرا علیهاالسلام ، هوشمندی، عناصر جهادی و حماسیِ اندیشه و بینش فاطمی، حضور و ظهور منطقی، متعادل و زمانآگاهانه، مسئلهشناسانه و دینمدارانه حضرت فاطمه علیهاالسلام در ساحتها و عرصههای گوناگون اجتماعی.
ناگفته نماند از گذشته تاکنون تلاشهای فراوانی در معرفی الگوی کامل فاطمی شده و کارهای متعددی صورت پذیرفتهاند، اما کافی و ناظر به شرایط روز نبودهاند. واقعا اگر انسان کامل و تمامعیاری همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیگران داشتند، با او چسان معامله میکردند؟ به راستی، اگر شعاع شخصیت علمی و عینی صدیقه طاهره علیهاالسلام آنچنان که بایسته و شایسته اوست معرفی گردد و الگوشناسی و الگوسازی هویّت و شخصیتش صورت پذیرد، جهانیان، بخصوص جوانان تشنه معرفت، معنویت، عدالت، موفقیت و پیشرفت، سعادت و کمال، پیرو او نخواهند شد؟ انسانها دارای دو عقل نظری و عملی، قوای ادراکی و تحریکی، اندیشه و انگیزه، اراده و فعالیتهای تدبیری و التذاذی، ابعاد عقلانی و نفسانی و جسمانی، یا عقل و قلب و قالب هستند که معارف و معالم الهی و بشری نیز معطوف به آنهاست و هر انسان طالب کمالی در صدد آن است که در چنین عرصهها و جبهههایی تکامل یابد و توسعه وجودی پیدا نماید. حال اگر مقامات عقلانی، عرفانی و حکمتی ـ حکومتی یا سیره فراگیر علمی و عملی فاطمه زهرا علیهاالسلام آنچنان که باید و شاید معرفی گردند در پذیرش عمومی و جلب توجه برای جامعه جوان و جهان جدید با همه رویکردها و رهیافتهای گوناگون جذبه نخواهند داشت؟
بلکه با توجه به آنکه در جهان غربِ پیش از قرون وسطا، و غربِ عصر نوزایی (رنسانس) و غربِ معاصر، که الگوهای مختلف را دیده و تجربه کرده است و حتی زنان و دختران غربی در پی گمشده خویش، آن هم در عصر نهضتهای فمنیستی و ضد فمنیستی قرار دارند و روزگار وصل خویش را دنبال میکنند و از الگوهای محدود، متغیّر، زوالپذیر، افراطی یا تفریطی خسته و واماندهاند، ضرورت الگوشناسی و الگوسازی بیش از پیش احساس میگردد، و اگر زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آن هم در بخشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، مدیریتی، تربیت فرزند و صیانت جامع از کانون خانواده و حرکت بر اصل عقلانیت و عدالت، خردورزی و عاطفهمحوری و مهروزی و در عین حال، داشتن فردیت کامل و مستقل و تعادل و توازن در رشد و شکوفایی قوای وجودی حضرت فاطمه علیهاالسلام تبیین، تحلیل و ابلاغ گردد تحوّلی شگرف و انقلابی فرهنگی و درونی ایجاد خواهد شد و فاطمهشناسی و فاطمهگروی در میان نسل امروز یک حقیقت تابنده و پاینده میگردد. پس در صورت ارائه تصویری روشن، درست، زمانشناسانه، نیازسنجانه، عالمانه و حسابشده از تمام هویّت و ماهیت و شاکله و شخصیت حضرت زهرا علیهاالسلام و نگاهی تاریخی، جامعهشناختی، تربیتی و روانشناختی، معرفتشناسانه و در دسترس به حضرتش، شکاف و انقطاع نسل امروز با آن کوثر هستی و گوهر وجود و الگوی جاودانه برداشته خواهد شد و آن فصل و انقطاع به وصل و اتصال وجودی با او تبدیل خواهد گشت.
نتیجهگیری
فاطمه زهرا علیهاالسلام همچون لیلهالقدر، حضوری مستمر، کارآمد و تأثیرگذار در همه عرصههای هستی دارد و ظرف وجودش ظرف تحقق اراده و مشیّت الهی و افاضه فیض ربوبی است. او اگرچه به مثابه «قدر»، قدرش ناشناخته مانده است و باید تأویل حقیقت و کنه وجودش را در قیامت مشاهده کرد، اما به مقدار ممکن و میسور، باید به سراغ این انسان کامل مکمّل و هادی و اسوه ابدی رفت و به او قرب وجودی یافت. فاطمه علیهاالسلام خود قرآن مجسّم و وحی معیّن و از مفسّران و تأویلشناسان و راسخان در علم است که مصداق «اولواالعلم»، «اولواالالباب»، «اوتواالعلم»، «اولواالایدی والابصار»، «اهل تفکر و تذکّر»، برهان و عرفان یا عقل و عشق است و اینهمه حقایق معرفتی ـ سلوکی در دریای هستی او متموّجاند و صلاحیت تام و کامل برای الگوبودن و اسوه انسانها قرار گرفتن، تا خود معیاری برای صحّت و قبولی و ارزش و اعتبار عقاید، اخلاق و اعمال یا نظام منسجم و به هم پیوسته و معرفتدینی قرار گیرد.(۹۴) او، که در حکمت و سلوک، ولایت و امامت، جهاد و حماسهسازی، حضور بالقوّه و بالفعل در متن جامعه، تفسیر دین، دینشناسی و دینداری، حکمت نظری و عملی، بینش و گرایش و دانش و منش، سرآمد روزگار برای تمام اعصار و امصار است و بقیهالنبوّه و صراط مستقیم هدایت و کمال و آیت سعادت و علامت خوشبختی راستین و گنجینه علم، عقل و معنویت و نعمت فزاینده و تمامناشدنی حضرت حق یا کوثر است، برای همه انسانهای مشتاق کمال و کرامت و شائق فضیلت و شرافت، منبعی زلال از معرفت، محبت، عبودیت و ولایت به شمار میآید.
پی نوشت :
۱ دکترای عرفان اسلامی و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.
۲. نهجالبلاغه، خطبه ۱، ص ۲۲.
۳. همان، خطبه ۴۹.
۴. حسن حسنزاده آملی، گشتی در حرکت، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ص ۴۴ـ۱۰۸ و ص ۳۰۴ـ۳۳۶.
۵. همو، فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، (با ترجمه فارسی) قم، قیام، ۱۳۷۸، ص ۲۲ـ۲۴.
۶. شیخ علی نمازی، مستدرک صفینه البحار، تحقیق شیخ حسن نمازی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۹ ق، ج ۸، ص ۲۴۳ و ج ۳، ص ۱۶۹.
۷. زینب فواز العاملی، معجم، اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۱۶.
۸. مریم: ۳۱.
۹. ابراهیم: ۲۲.
۱۰. عبداللّه جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، قم، اسراء، ۱۳۸۲، ج ۲، ص ۶۸ـ۷۰.
۱۱. نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷.
۱۲. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۸ـ۱۱۰ / همو، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج ۱، ص ۲۱۴ـ۲۲۳ / حسن حسنزاده آملی، ادب فنای مقربان، ج ۱، ص ۱۵۰ـ۱۵۱ / همو، انسان و قرآن، تهران، الزهراء، ۱۳۶۴، ص ۱۳۸ـ۱۳۹.
۱۳. حسن حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ص ۱۳۶ / داود صمدی آملی، شرح دفتر دل، قم، نبوغ، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۴۹۷ـ۴۹۹.
۱۴. هر کس فاطمه را آنگونه که سزاست بشناسد، لیلهالقدر را درک کرده است و علت نامگذاری وی به فاطمه آن است که خلایق از کُنْه معرفت فاطمه محروم و بریده شدهاند. (حسن حسنزاده آملی، فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، (با ترجمه فارسی) قم، قیام، ۱۳۷۸، ص ۲۲ـ۲۴.)
۱۵. حسن حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ص ۲۱۳ / همو، شرح فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّهٍ، چ سوم، قم، طوبی، ۱۳۸۲، ص ۲۶۰ـ۲۶۱ / داود صمدی آملی، پیشین، ج ۲، ص ۴۹۲ـ۴۹۳.
۱۶. همان، ص ۲۱۲ و ۲۶۱ / حسن حسنزاده آملی، هزار و یک کلمه، ج ۳، ص ۴۴ / داود صمدی آملی، پیشین، ج ۱، ص ۶۶۰ـ۶۶۲.
۱۷. نزد امام صادق علیهالسلام درباره «ِانّا اَنزلناه فی لیلهِ القدرِ» سخن به میان آمد، حضرت فرمود: چقدر فضیلت آن بر سایر سورهها آشکار است! راوی میگوید: گفتم: چه فضیلتی دارد؟ فرمود: ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن نازل شده است. گفتم: در شب قدری که امید داریم در ماه رمضان باشد؟ فرمود: بله، آن شب قدری است که آسمانها و زمین و ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن مقدّر شدهاند. (حسن حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ص ۲۴۲.)
۱۸. همان، ص ۲۴۴ـ۲۴۵.
۱۹. همان، ص ۲۴۲ / محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۴۹، ح ۶ و نیز ر. ک: حسن حسنزاده آملی، ادب فنای مقرّبان، ج ۱، ص ۱۴۲.
۲۰. همان، ص ۲۴۹.
۲۱. عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی، نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۳۹، ح ۱۰۵.
۲۲. حسن حسنزاده آملی، ادب فنای مقربان، ج ۱، ص ۱۵۳.
۲۳. سیدمحمّدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲۰، ص ۴۷۰.
۲۴. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ سی و یکم، ۱۳۸۳، ج ۲۷، ص ۱۸۷ـ۱۸۹.
۲۵. سیدمحمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۲۰، ص ۱۳۹.
۲۶. ر. ک. به: حسن حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ص ۱۲۰ـ۱۵۳.
۲۷. ابوعیسی بن سوره، سنن ترمذی، ج ۵، ص ۴۳۴، ج ۲۸۱۳.
۲۸. عبداللّه جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۱۱۰.
۲۹. نساء: ۱۷۴.
۳۰. نور: ۳۵.
۳۱. طارق: ۱۳.
۳۲. بقره: ۱۸۵ و ۲.
۳۳. جن: ۲.
۳۴. فصّلت: ۴۲.
۳۵. واقعه: ۷۷.
۳۶. یونس: ۵۷ / اسراء: ۸۲.
۳۷. اسراء: ۸۲ / فصّلت: ۲.
۳۸. نساء: ۱۷۴.
۳۹. فصّلت: ۴۱.
۴۰. فصّلت: ۴۲ / یس: ۲.
۴۱. بیّنه: ۲.
۴۲. زمر: ۲۸.
۴۳. حجر: ۹.
۴۴. آل عمران: ۳.
۴۵. حجر: ۸۷.
۴۶. آل عمران: ۱۳۸.
۴۷. کهف: ۱ و ۲.
۴۸. آل عمران: ۷.
۴۹. همان.
۵۰. احزاب: ۳۳.
۵۱. حسن حسنزاده آملی، فصٍّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۶۵ / همو، شرح فصٍّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۲۹۴.
۵۲. همو، هزار و یک نکته، ج ۲، نکته ۹۳۲ / همو، شرح فصٍّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۲۹۵.
۵۳. احزاب: ۳۳.
۵۴. همو، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۷۵ـ۷۷.
۵۵. همان، ص ۷۱ـ۷۴.
۵۶. حسن حسنزاده آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۷۴ / فصٍ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۷۶ـ۷۷.
۵۷. عبدالله جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۸۴.
۵۸. همو، شرح فصِ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۱۹۳ و ۲۰۳.
۵۹. لیله القدر بنیه محمّدی صلیاللهعلیهوآله با انسان کامل است که به واسطه آن به مقام «قلب» احتجاج شده است، پس از شهود ذاتی؛ چرا که انزال قرآن صورت نمیگیرد، مگر بر چنین قلب و سینه منشرح و به قدر بزرگی منزلت و جایگاه و شرف آن حضرت صلیاللهعلیهوآله میباشد و چنین سینهای شایستگی آن را دارد که بر آن قرآن نازل شود و به سوی آن نزول قرآن صورت گیرد. (مقام قلب، مقام شهود حقایق اشیا به نحو تمییز و تفصیل است که پس از مقام روح میباشد که مقام روح مقام لفّ و جمع است و در آن امتیاز منتفی است.)
۶۰. به نقل از: حسن حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ص ۲۱۶ـ۲۱۷ / همو، فصّ حکمهٍ عصمتیّه فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۲۴.
۶۱. اکنون که فهمیدی بقیه نبوت و عقلیه رسالت و ودیعه مصطفی و زوجه ولی الله و کلمه تامّه الهی، فاطمه علیهاالسلام ، حایز مقام عصمت است … . (حسن حسنزاده آملی، شرح فصّ حکمهٍ عصمتیّه فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۱۵۲.)
۶۲. آنان (اهل بیت پیامبر علیهمالسلام ) مرکز اسرار خدا، پناهگاه دستور و خزینه علم پروردگارند؛ آنان سرچشمه دستور خدا، نگهبان کتابهای الهی و پشتوانه دین خدایند. به وجود خاندان رسالت انحرافهای دین برطرف میگردد و تزلزل آن فرو مینشیند. این خانواده اساس دین و تکیهگاه یقیناند. پیشگامان به آنان بازمیگردند و عقبماندگان به ایشان میرسند. این خانواده از امتیازات حکومت برخوردارند و سفارشهای جانشین برای آن حضرت صلیاللهعلیهوآله و دریافت علوم و مال مخصوص ایشان میباشد. (نهجالبلاغه، خطبه ۲.)
۶۳. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر خداوند متعال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را برای فاطمه علیهاالسلام نمیآفرید برای فاطمه علیهاالسلام همتایی از آدم و غیر آن روی کره زمین نبود. (محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج ۱، کتاب «الحجه»، باب «مولد الزهراء»، ص ۴۶۱.)
۶۴. ای محمّد صلیاللهعلیهوآله اگر تو نبودی عالم را نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود تو و علی را نیز نمیآفریدم. (محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۵، ص ۲۸ و ۲۹؛ ج ۵۷، ص ۱۹، ۲۰۱؛ ج ۶۰، ص ۳۰۳ / عبدالحسین امینی، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۰، ج ۵، ص، ۴۳۵، میرزا حسین نوری طبرسی، پیشین، ج ۲، ص ۶۱۵. و نیز برای شرح و بسط و تفسیر حدیث مطرح شده، ر. ک: محمدعلی گرامی، لولا فاطمهُ.)
۶۵. امیرالمؤمنین علیهالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سؤال کرد: کدامیک از ما پیش تو دوست داشتنیتریم: من یا فاطمه علیهاالسلام ؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: فاطمه را بیشتر دوست میدارم، ولی تو نزد من عزیزتری. (محسن الامین، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ص ۳۰۷ / احمد بن شعیب نسائی، خصائص، ص ۳۷.)
۶۶. عبداللّه جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۸۴ـ۸۵.
۶۷. محسنالامین، پیشین، ج ۱، ص ۳۰۷ به نقل از: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی.
۶۸. باید بین دو نبوّت تشریعی و انبائی تفاوت قایل شد؛ زیرا نبوّت تشریعی به رسول خاتم محمّد صلیاللهعلیهوآله خاتمه یافت. پس حلال آن حضرت تا روز قیامت حلال است و حرام وی تا روز قیامت حرام. اما نبوّت انبائی، که به «نبوّت عامّه» و «نبوّت تعریفی» و نبوّت مقامی نیز موسوم است، همیشه تا ابد مستمر است و از این سفره ابدی همه نفوس مستعد بهرهمند میشوند تا از وحی انبائی بشنوند. فافهم. (حسن حسنزاده آملی، فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۲۶ / همو، شرح فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۳۲۴ـ۳۳۶.)
۶۹. همو، شرح فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۳۲۴ـ۳۳۶ / سیدمحمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۳، ص ۳۴۱ـ۳۸۵ / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۲۰ـ۵۳۸ و ص ۵۴۹ـ۵۵۲.
۷۰. نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۵.
۷۱. عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج ۳، ص ۴۰۰ـ۴۱۳ / همو، زن در آینه جلال و جمال، ص ۱۴۲ـ۱۸۱ / همو، ولایت در قرآن، ص ۲۷۵ـ۳۲۰ / حسن حسنزاده آملی، ادب فنای مقرّبان، ج ۱، ص ۱۴۷.
۷۲. حسن حسنزاده آملی، ادب فنای مقرّبان، ج ۱، ص ۱۵۰ـ۱۵۸.
۷۳. ر. ک. به: المیزان / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج ۲۷، ص ۳۷۶ـ۳۷۵ / فضل بن حسن طبرسی، مجمعالبیان، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ج ۵، ص ۵۵۰ / حسن حسنزاده آملی، شرح فصّ حکمهٍ عصمتیّهٍ فی کلمهٍ فاطمیّه، ص ۱۳۴ و ۱۴۲ـ۱۴۳ / عبداللّه جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۹۹ـ۱۰۷.
۷۴. ر. ک. به: عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص ۱۴۳ـ۱۴۴ / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، چ چهل و ششم، ج ۱، ص ۱۹۹ / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج ۱، ص ۸۸ـ۸۹.
۷۵. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸۳، ص ۶۷.
۷۶. همان.
۷۷. همان.
۷۸. واقعه: ۷ـ۹۶.
۷۹. منافقین: ۱۹ـ۲۸.
۸۰. انسان: ۵ـ۲۱.
۸۱. سیدمحمّدحسین طباطبائی، پیشین، ص ۳۵۳ـ۳۵۷ و ۲۱۳ـ۲۲۹ / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج ۲۶، ص ۲۷۰ـ۲۸۱، ج ۲۵، ص ۳۴۲ـ۳۵۹ / مرتضی مطهّری، آشنایی با قرآن، ج ۶، ص ۸۷ـ۹۴ و ۲۱۹ تا ۲۲۵.
۸۲. شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۴۱، ح ۷، ص ۱۴۱.
۸۳. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱.
۸۴. همان، ج ۳، ص ۷۵۰.
۸۵. ابن قتیبه، الامامه والسیّاسه، ج ۱، ص ۱۴ / زینب فواز العاملی، پیشین، ج ۴، ص ۱۲۱۴.
۸۶. ابن صباغ، الفصول المهمه، ص ۱۲۹.
۸۷. محمد بن ابی بکر الشلی، المشروع الروی، ص ۸۶.
۸۸. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص ۲۶.
۸۹. ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۲، ص ۴۲.
۹۰. محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج ۵، ص ۲۰.
۹۱. محمّد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۹۶ / ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۴، ص ۳۳۶.
۹۲. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۵۶.
۹۳. در این زمینه، ر. ک. به: عذرا انصاری، جلوههای رفتاری حضرت زهراء / سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام / محمّد دشتی، نهج الحیاه فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام .
۹۴. عبدالله جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۱۰۶ـ۱۰۷ / همو، زن در آینه جلال و جمال، ص ۱۴۲ـ۱۴۴ / همو، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج ۱، ص ۳۷ـ۶۰.
میلاد دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی (ع)
جلوه کرامت خدا، جلوه جمال محمد به خانه تنهایی فاطمه، به دنیای غربت خوبان خوش آمدی!اگر تو نبودی…
اگر تو نبودی، کدامین سرو را به قامت قیامت محمد صلیاللهعلیهوآله تشبیه میکردند و شاعران، با کدامین واژه، مهربانی یاس را صدا میکردند و آسمان، ماه را با کدامین نام به میهمانی ستارهها میخواند؟ سرور جوانان بهشت! اگر تو نبودی، نامه زیبارویان را چه کسی مهر تأیید میزد و کدامین معنی، واژه عطای بیمنت را دلالت میکرد؟ ای دلیل عشقورزی شیعه، ای مظلومیّت عشق در مغاک عقل!زمین، تو را کم داشت
خجسته سالروز میلاد دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی (ع) بر تمامی عاشقان و رهروان آن حضرت تبریک و تهنیت باد .ادامه مطلب در متن کامل
پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(۱)حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال ۴۰ هجرى) به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگى به درجه شهادت رسید.
شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع)
فریادرس محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند.
پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
?سیوطى? در تاریخ خود می نویسد: ?حسن بن على? داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(۲)
نکته آموزنده
امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان می بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع می شد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ساخت و او می توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی دید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تأمین می کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.
خاندان علم و فضیلت
روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته اند برو و از آنها کمک بخواه.
وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (۳)
گفت: اتفاقاً گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.
فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.
عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(۴)
بخشش بى نظیر
حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار می گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته اند:
?حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.? (۵)
۱- مبارزات حسن بن على (ع) پیش از دوران امامت
امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمىورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.
در جنگ جمل
امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع على (ع) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى می کرد.(۶)
در جنگ صفین
آن بزرگوار جنگ صفین نیز، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.(۷)
۲- مناظرات کوبنده امام مجتبى (ع) با بنى امیه
امام حسن مجتبى(ع) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی داد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش می ساخت.
مناظرات و احتجاج هاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(۸)
حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه هاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(۹)
۳- قانون صلح در اسلام
باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور می دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده می کنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن می دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد.
بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عده اى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با دور اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.
اجمالاً باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره اى ندید، به گونه اى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار می گرفت، چاره اى جز قبول صلح نمی داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار می دهیم:
از نظر سیاست خارجى
از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن (ع) و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آورده اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان کوته بین تمام شود؟
امام باقر (ع) به شخصى که بر صلح امام حسن (ع) خرده می گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمی کرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (۱۰)
از نظر سیاست داخلى
شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه اى جز شکست ذلتبار نخواهد داشت.
در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم می خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.
سندى گویا
شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در ?مدائن? یعنى آخرین نقطه اى که سپاه امام تا آنجا پیشروى کرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:
هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می جنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینه ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده اید.
وقتى که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.
عده اى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده اى دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را می خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى می کنند!
معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تأمین کنیم.
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: ?البقیه، البقیه?: ما زندگى می خواهیم، ما می خواهیم زنده بمانیم! (۱۱)
آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام (ع) با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى می رفت؟
بنابراین، کار امام حسن (ع) با ?قیام? و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.
گفتار امام پیرامون انگیزه هاى صلح
امام مجتبى (ع) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:
من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(۱۲)
آنگاه امام افزود:
اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است….(۱۳)
پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانی هایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأیید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.
این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:
?من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می دانم که اینها را انجام می دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم?.
آنگاه گفت: ?آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.?
بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.
معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.
او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امیر مؤمنان (ع) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون ?حجر بن عدى? و عده اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می بردند.
علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد.
?ابن ابى الحدید?، دانشمند مشهور جهان تسنّن، می نویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند، بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه اش را ویران کردند.
شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده می شد! و عواقب سخت ترى به دنبال داشت!
در اجراى این سیاست خشونت آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیر مؤمنان (ع) شمرده می شد. معاویه طى بخشنامه اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على (ع) را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: ?اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید?!
این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.
شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظّمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج می زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد! لذا دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار می رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سیّد شهدای عالم حسین بن علی (ع) رساند.
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت، حتى در خانه نیز در آرامش نبود.
سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده) مسموم و شهید و در قبرستان بقیع واقع در مدینه منوره به خاک سپرده شد.
امام حسن (ع) از بذل جان خود دریغ نداشت، و امام حسین (ع) در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود
فضایل امام مجتبى از نگاه دیگران
برترین و والاترین ویژگى جانشینان پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله) دورى از هر گونه گناه و اشتباه و فراموشى است و داشتن این ویژگى براى او ضرورى است؛ زیرا پس از پیامبر (صلى الله علیه و آله) او پاسدار شریعت و نگهبان قرآن و حجت بالغه خداوند در عالم هستى است و کسى که چنین وظیفه سنگینى بر عهده دارد، باید از همه آلایشهاى مادى و معنوى پاک باشد. بنابراین، امام براى برآوردن این هدف، نه تنها در دوران امامت، بلکه پیش از آن نیز باید از این ویژگى برخوردار باشد که خداوند در آیه تطهیر مىفرماید: «اِنَّما یُریدُ اللّه لِیُذهِبُ عَنکُم الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا»؛ «خداوند خواسته است تا هر گونه پلیدى را از شما اهلبیت (علیهمالسلام) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
این ویژگى بزرگ از امامان و پیشوایان ما کاملترین الگوهاى هستى را ساخته و سر منشأ دیگر خوبىها و نیکىهاى آنها است به گونهاى که هر لحظه از حیات پر برکتشان براى بشر افتخار آفرین و نجات بخش است. ویژگىهاى روحى و رفتارى آنان به گونهاى بود که دوست و دشمن زبان به تحسین آنان مىگشود. مقاله پیش رو به بیان این ویژگىها در امام حسن مجتبى (علیهالسلام)، از زبان معصومین (علیهمالسلام)، دوستان و دشمنان آنها پرداخته است.
-
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)
شیفتگى و علاقه زیاد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به امام حسن (علیهالسلام) به اندازهاى بود که در زمان زندگانى ایشان، همه مردم جایگاه برجسته امام حسن (علیهالسلام) را مىشناختند. پیامبر بسیار مىفرمود: «حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت». پیامبر (صلى الله علیه و آله) همواره امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را بر دوش خود سوار مىکرد و مىفرمود: «به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامى مىدارم؛ زیرا خدا شما را گرامى داشته است».
و نیز همواره مىفرمود: «حسن (علیهالسلام) گل خوشبوى من است». و مىفرمود: «پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او و هر که او را دوست دارد، دوست بدار». و نیز مىفرمود: «هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد».
ابراز محبت پیامبر (صلى الله علیه و آله) نسبت به امام حسن (علیهالسلام) تا جایى بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر مىدیدند. گاهى که پیامبر بالاى منبر مشغول سخنرانى بود. با دیدن امام حسن (علیهالسلام) سخنش را قطع مىکرد و از منبر به زیر مىآمد، سپس او را در آغوش مىگرفت و به او محبت مىکرد. همواره او را مىبوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار مىکرد: «خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت».
روزى در نماز جماعت، پیامبر (صلى الله علیه و آله) به سجده رفت و سجده را طولانى کرد تا جایى که بعضى از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتى نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: اى رسول خدا، سجده را به اندازهاى طولانى کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحى نازل شده است. پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: خیر! وحى بر من نازل نشد، ولى فرزندم حسن (علیهالسلام) بر دوش من رفته بود و مىخواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجدهام طولانى شد.
این ابراز محبت تا جایى بود که گاه تعجب دیگران را بر مىانگیخت و از خود مىپرسیدند چرا پیامبر (صلى الله علیه و آله) این اندازه حسن (علیهالسلام) و برادرش حسین (علیهالسلام) را دوست مىدارد. این در حالى است که پیامبر جز حسن و حسین (علیهمالسلام)، نوههاى دیگرى نیز داشت، ولى به آنها این اندازه علاقه نشان نمىداد!
پیامبر (صلى الله علیه و آله) در پاسخ پرسش کنندگان مىفرمود: «این دو (حسن و حسین) دو گل خوشبوى من در دنیا هستند». بارها در کوچههاى مدینه پیامبر (صلى الله علیه و آله) را مىدیدند که حسن (علیهالسلام) را بر دوش راست و حسین (علیهالسلام) را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: «اى رسول خدا! بردن هر دوى آنها براى شما دشوار است. یکى از آنها را به من بدهید.» پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «هم مرکب آنها مرکب خوبى است و هم خود این دو خوب سوارکارانى هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «اى مسلمانان! آیا شما را به کسى که جدّ و جدّهاش بهترین مردمند، سفارش بکنم!» گفتند: آرى! پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: حسن و حسین (علیهمالسلام) که جدشان آخرین پیامبران و جدهشان حضرت خدیجه (علیهاالسلام) دختر خویلد بانوى زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگویم چه کسى پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟» گفتند: «بلى!» فرمود: «حسن و حسین (علیهمالسلام) که پدرشان على بن ابىطالب و مادرشان فاطمه (علیهاالسلام) دختر پیامبر است». باز پرسید: «آیا شما را به کسى که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟ گفتند: «بلى یا رسول الله! فرمود: حسن و حسین (علیهمالسلام) عمویشان جعفر بن ابى طالب و عمهشان امّ هانى دختر ابىطالب است». سپس پرسید: «آى مردم! آیا مىخواهید بدانید خاله و دایى چه کسانى از همه بهترند؟» عرض کردند: بلى! فرمود: «حسن و حسین (علیهمالسلام) دایىشان قاسم پسر رسول خدا و خالهشان زینب دختر رسول خداست».
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوندا! تو مىدانى که حسن و حسین (علیهمالسلام) بهشتىاند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جدهشان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایىشان در بهشت هستند. پس هر کس آن دو را دوست دارد، بهشتى و هر کس دوست داران آنها را هم دوست بدارد، بهشتى است».
نوشتهاند روزى حضرت زهرا (علیهاالسلام) مشغول پختن غذا بود که پیامبر (صلى الله علیه و آله) به خانه ایشان آمد و با فاطمه (علیهاالسلام) مشغول صحبت شد. على (علیهالسلام) نیز در گوشهاى کنار حسین (علیهالسلام) خوابیده بود.در این هنگام، حسن (علیهالسلام) بیدار شد و به پیامبر (صلى الله علیه و آله) گفت: «پدر! تشنهام». حضرت او را در آغوش گرفت و کنار شترش که شیرده بود برد. سپس شیر آن را دوشید و خواست که به او بنوشاند که حسین (علیهالسلام) نیز بیدار شد و ابراز تشنگى کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: فرزندم! برادرت از تو بزرگتر است و پیش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شیر بنوشانم. ولى حسین خردسال (علیهالسلام) نیز، کودکانه درخواست آب کرد. در این حال، فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد: «پدر! گویا حسن (علیهالسلام) را بیشتر از حسین (علیهالسلام) دوست مىدارید؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: خیر! هر دوى آنها نزد من یکساناند، ولى اول حسن (علیهالسلام) درخواست آب کرده است. دخترم! من و تو این دو و آن کسى که خوابیده (على علیهالسلام) در بهشت در یک مرتبه و در یک جایگاه خواهیم بود.
گاه حسن (علیهالسلام) در حالى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) خطبه مىخواند، از منبر بالا مىرفت و بر گردن آن حضرت سوار مىشد و پاهاى خود را روى دوش پیامبر (صلى الله علیه و آله) آویزان مىکرد؛ به گونهاى که برق خلخال پاى او دیده مىشد. پیامبر (صلى الله علیه و آله) همچنان به خطبهاش ادامه مىداد تا این که از منبر پایین مىآمد.
۲. امیر المؤمنین (علیهالسلام)
گاه پیش مىآمد که امام على (علیهالسلام) دستور مىداد که امام حسن (علیهالسلام) در حضور وى به قضاوت بپردازد. سپس با دیدن تیزهوشى و تیز بینى امام حسن (علیهالسلام) در مسائل، وى را با پیامبران الهى (علیهالسلام) مىسنجید و مىفرمود: «اى مردم! پسرم حسن مىداند همان چیزى را که خدا به سلیمان بن داود آموخته بود».
۳. امام مجتبى (علیهالسلام) درباره خود
روزى امام حسن (علیهالسلام) وارد مسجد شد. مجلسى شلوغ و پر ازدحام بود. معاویه بالاى منبر نشسته بود و سخن مىپراکند. امام جاى خالى نیافت و ناگزیر نزدیک پاى معاویه که بالاى منبر بود، نشست. معاویه با دشنام به على (علیهالسلام) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر مىکند که این جایگاه، حق من نیست.» سپس با حالتى تمسخرآمیز گفت: زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدرِ این مرد – با اشاره به امام مجتبى (علیهالسلام) – در کار خلافت با من سر ستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام مجتبى (علیهالسلام) فرمود: اى معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب مىکنى؟ معاویه گفت: بله به خدا! امام فرمود: مىخواهى عجیبتر از آن را برایت بگویم؟ گفت: بگو، امام در مقام ترسیم جایگاه خود پاسخ داد: «عجیبتر از آن که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پاى منبر تو و نزد پاى تو بنشینم».
۴. امام حسین (علیهالسلام)
پس از شهادت امام مجتبى (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) هر شب جمعه بر مزار او مىرفت و این گونه با برادر سخن مىگفت: «چگونه سر و بدن خود را خوشبو کنم در حالى که بدن تو در زیر خاک است. چگونه از دنیا بهره گیرم در حالى که هر آنچه به تو نزدیک است نزد من محبوب است. هرگاه کبوترى بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آید، بر تو خواهم گریست. تا وقتى بر درختهاى حجاز شاخهاى جوانه مىزند چشمانم از اشک بر تو خشک نخواهد شد. گریهام طولانى و اشکم جارى است که تو از من دورى و مزارت نزدیک و غریب. دیوارههاى قبر، تو را در بر گرفته که هر کس زیر خاک است غریب است. او که رفته خوشحال و اینکه مانده غمگین است. غارت زده آن کسى نیست که دارایىاش را به تاراج بردهاند، غارت زده کسى است که برادرش را زیر خاک پوشاندهاند».
۵. امام صادق (علیهالسلام)
امام صادق (علیهالسلام) درباره جایگاه امام مجتبى (علیهالسلام) فرمود: «حسن بن على (علیهالسلام) عابدترین و زاهدترین و برترین فرد روزگار خود بود. هنگامى که به حج مىرفت با پاى پیاده مىرفت و حتى بارها با پاى برهنه از مدینه به سوى مکه روانه مىشد. به هنگام یادِ مرگ و قبر و بر انگیخته شدن در روز رستاخیز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختى مىگریست. هرگاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به میان مىآمد، آن چنان ناله مىزد که همگان براى حال او نگران مىشدند. وقتى براى نماز به پا مىخاست و در برابر پروردگار مىایستاد، تمام بدنش از ترس خدا مىلرزید. آن گاه که یاد بهشت و جهنم مىافتاد نگرانى عجیبى سراپایش را فرا مىگرفت و به سان انسان عقرب گزیده ناله مىکرد و به خود مىپیچید. از خدا بهشت را مىخواست و از جهنمش دورى مىگزید. اعمال و رفتار او به گونهاى بود که هر بینندهاى را به یاد خدا مىانداخت. سخنى راست، درست و شیوا داشت. هرگاه قرآن، مؤمنان را خطاب مىکرد که «یا أیّها الَّذین آمنوا…» پاسخ مىگفت: «لَبیک اللّهم لَبیک».
۶. محمد بن حنفیه
وى پس از شهادت امام حسن مجتبى (علیهالسلام) بر مزار ایشان، حاضر مىشد و با اندوه مىگفت: «خداى تو را رحمت کند، اى ابا محمد! همان گونه که زندگانى ات سبب سربلندى و افتخار ما بود، شهادتت نیز به همان اندازه سنگین و کمرشکن بود. چه روح بزرگوارى داشتى و چه پر برکت بود آن بدن که کفن آن را در بر گرفت. آرى! چگونه چنین نباشد که تو فرزند هدایت بودى و هم پیمان پرهیزکارى. در دامن اسلام پرورش یافته بودى و از سینه ایمان شیر نوشیده بودى، تو آن همه پیشینه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدى…».
۷. عبدالله بن عباس
هرگاه ابن عباس مىدید که امام حسن یا امام حسین (علیهمالسلام) مىخواهند بر مرکب خود سوار شوند، جلو مىرفت و رکاب ایشان را مىگرفت و پارچه روى مرکب و لباس امام را مىتکاند و آنان را بدرقه مىکرد. «مدارک بن زیاد» با دیدن این صحنه، او را سرزنش کرد. ولى ابن عباس با تندى گفت: «اى نادان و بى خرد! هیچ مىدانى اینان کیستند؟! اینان فرزندان رسول خدایند! آیا این نعمت خدا نیست که بر من ارزانى شده است تا رکاب آن دو بزرگوار را بگیرم و بر مرکب سوارشان سازم و لباسشان را مرتب نمایم؟.»
۸. انس بن مالک
انس ابن مالک نیز درباره امام حسن (علیهالسلام) گفته است: «کسى به پیامبر (صلى الله علیه و آله) شبیهتر از حسن بن على (علیهالسلام) نبود».
۹. عایشه
عایشه مىگفت: «هر کس مىخواهد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را ببیند به این پسر نگاه کند». او مىگفت: «رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را مىدیدم که حسن (علیهالسلام) را به سینه مىچسبانید و مىفرمود: «بار خدایا! این پسر من است. او را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر کسى که او را دوست مىدارد، دوست بدار».
۱۰. ابوهریره
ابوهریره مىگفت: «هرگاه حسن بن على (علیهالسلام) را مىدیدم، اشک از دیدگانم سرازیر مىشد؛ زیرا روزى او را دیدم که مىدوید و خود را در دامان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مىانداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش مىفشرد و در دهان حسن (علیهالسلام) مىفرمود: خدایا من او را دوست دارم و نیز هر که او را دوست بدارد، دوست دارم».
۱۱. سعد بن ابى وقاص
سعد مىگوید: «نزد رسول خدا بودم و حسن و حسین (علیهماالسلام) پیش روى او بازى مىکردند. عرض کردم: اى رسول خدا! آیا این دو را دوست مىدارى؟ فرمود: چگونه این دو را دوست نداشته باشم که اینها گلهاى خوشبوى من در دنیا هستند و من آنها را مىبویم».
۱۲. ابوبکر
ابوبکر درباره امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) گفته است: «حسن و حسین را دیدم، در حالى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نماز مىخواند و آن دو بر پشت پیامبر (صلى الله علیه و آله) سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگى بر زمین گذارد که برخیزند و آنان به راحتى بر زمین ایستادند. وقتى نمازش به پایان رسید، آن دو را در دامان خود نشانید و نوازش کرد و فرمود: «این دو پسر، دو گل خوشبوى من در این دنیایند».
۱۳. معاویه بن ابى سفیان
امام مجتبى (علیهالسلام) در جنگهاى بسیارى شرکت کرده و دلاورىهاى بسیارى از خود نشان داده بود. معاویه درباره دلاورىهاى او مىگفت: «او فرزند کسى است که به هر کجا مىرفت، مرگ نیز همواره، به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمىهراسید)».
وقتى خبر شهادت امام به گوش معاویه رسید، او از خوشحالى بى اختیار قهقهه زد و سپس تکبیر گفت و سجده شکر به جاى آورد؟! حاضران نیز براى خوشایند او پیروى کردند و به خاک افتادند. ولى فاخته همسر معاویه از شادمانى پوچ او تعجب کرد و کلمه استرجاع را بر زبان آورد و گریست.
نوشتهاند وقتى ابن عباس نزد معاویه رفت معاویه از او پرسید: «ابن عباس! آیا ابو محمد (علیهالسلام) در گذشت؟» گفت: بله خدایش رحمت کند. خبر تکبیر گفتن و اظهار شادمانى تو نیز به من رسید، ولى به خدا سوگند مرگ او جلوى مرگ تو را نخواهد گرفت و کوتاهى عمر او بر عمر تو نخواهد افزود». معاویه سرش را پایین انداخت و دوباره با لحن حق به جانبى گفت: تو از این پس بزرگ قبیله خود هستى. ولى ابن عباس باز هم او را سر افکنده کرد و گفت: تا زمانى که حسین بن على (علیهالسلام) زنده است، من هرگز بزرگ قبیلهام نیستم.
۱۴. مروان بن حکم
از جمله خصلتهاى پسندیده امام، بردبارى و شکیبایى بود. این بردبارى تا جایى بود که مروان بن حکم – دشمن سرسخت امام – مدّتها پس از شهادت ایشان با حالتى اندوهگین در مورد ایشان سخنانى مبنى بر تأثر از جاى خالى ایشان گفته بود. همگان مىدانستند که او همواره با امام دشمنى داشت. اما از آنجا که سعه وجودى آن بزرگوار به حدى بود که دشمن نیز به تمجید آن لب مىگشود، در پاسخ آنانى که به او مىگفتند: تو که تا دیروز با او دشمن بودى، پاسخ داده بود: «او کسى بود که بردبارىاش با کوهها سنجیده نمىشد».
پىنوشتها:
۱. سوره احزاب (۳۳) آیه ۳۳.
۲. بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۶.
۳. ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۲۷.
۴. همان، ص ۲۵.
۵. کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۹۰.
۶. ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۲۵.
۷. همان، ص ۲۴.
۸. همان، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۴.
۹. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۲.
۱۰. سلیم بن قیس، اسرار آل محمد (صلى الله علیه و آله)، ص ۴۰۱.
۱۱. همان، ص ۴۰۵.
۱۲. مناقب آل ابىطالب (علیهالسلام)، ج ۴، ص ۱۰.
۱۳. میرزا محمد تقى سپهر، ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۲۹۳.
۱۴. بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۵۱.
۱۵. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج ۴، ص ۵۰.
۱۶. بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۱.
۱۷. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۰۰.
۱۸. ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۳، ص ۴۰۰.
۱۹. بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۱.
۲۰. حیاه امام الحسن بن على (علیهالسلام)، ج ۱، ص ۶۷.
۲۱. على المتقى بن حسام الدین هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج ۷، ص ۱۰۴.
۲۲. بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۶.
۲۳. ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۳، ص ۳۸۳.
۲۴. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۲، ص ۲۵.
۲۵. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۷۳.
۲۶. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج ۴، ص ۴۴.
۲۷. مروج الذهب، ج ۳، ص ۸.
۲۸. ابن قتیبه الدینورى، الامامه و السیاسه، ص ۱۹۷.
۲۹. هاشم معروف الحسینى، ائمه اثنى عشر، ج ۱، ص ۵۰۶
مناقب امام حسن مجتبی علیه السلام
پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینه الرسول» دیده به جهان گشود (۱) . وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد . مردم شادیکنان میآمدند و به پیامبر صلی الله علیه و آله و علی و زهرا علیهما السلام تبریک میگفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت (۲) .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: «بسم الله عقیقه عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه ولحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (۳) ; بنام خدا، [این] عقیقهای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیها السلام هموزن آن به مستمندان «درهم» نقره سکهدار انفاق نمود (۴) . از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن علی، هفتسال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود . پس از شهادت پدر (در سال ۴۰ هجری) به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگی به درجه شهادت رسید (۵) و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشههایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطی در تاریخ خود مینویسد: «کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره، سیدا حلیما، ذا سکینه ووقار وحشمه، جوادا، ممدوحا (۶) ; حسن [بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود .»
البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید دارای فضائل باشند . امام علی علیه السلام فرمود: «فالمتقون هم اهل الفضائل (۷) ; پرهیزگاران، اهل فضائل هستند .»
در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را بر میشمریم .
۱- محبوب رسول خدا صلی الله علیه و آله
از راههای شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسانهای برتر و با فضیلتباشد . در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود
میفهماند . بخاری از ابی بکر نقل میکند که گفت: «رایت النبی صلی الله علیه و آله علی المنبر والحسن بن علی معه وهو یقبل علی الناس مره وینظر الیه مره ویقول: ابنی هذا سید (۸) ; دیدم نبی اکرم صلی الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود . او گاهی به مردم رو میکرد و گاهی به حسن، و میفرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و میفرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی (۹) ; هر که حسن و حسین را دوستبدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است .»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبیها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جای دیگری فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنه وهما ریحانتی (۱۰) ; آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند .»
۲- عبادت و خوف از خدا
بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینهساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است . با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مییابد .
اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (۱۱) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبی علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی علیه السلام شاگردی او میکرد و جدایی از او را تلخترین حادثه زندگی میدانست، در اثر بندگی او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (۱۲) ; «بندهای از بندگان ما را یافتند .» که نشان دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دستیازید، بر اثر بندگی بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه میداریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله; شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول خداست .» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی میداند و میفرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (۱۳) ; «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند .»
راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بیخبر و نسبتبه آن بیتوجهاند . در حالی که تمام عزتها، سربلندیها و افتخارها، زیر سایه بندگی است .
امام مجتبی علیه السلام میفرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیره، وهیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه الله (۱۴) ; هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعتخداوند رو کن .»
از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او میدید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستی او را فرا گرفته بود .
در ذیل به نمونههایی در این زمینه اشاره میشود:
الف) هنگام وضو:
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش میلرزید، و چهرهاش زرد میشد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله; (۱۵) بر هر کسی که در پیشگاه خداوند میایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد .»
ب) هنگام ورود به مسجد:
وقتی که در آستانه مسجد قرار میگرفت، سر به سوی آسمان بلند میکرد و عرضه میداشت: «الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسیء، فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم (۱۶) ; خدایا میهمانت درب خانهات ایستاده، ای احسان کننده! [بنده] گنهکار به سوی تو آمد، بخوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر . ای [خدای] بخشنده .»
ج) در وقت نماز و در هر حال:
امام صادق علیه السلام میفرماید: «ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم وکان اذا حجحج ماشیا وربما مشی حافیا وکان اذا ذکر الموت بکی واذا ذکر القبر بکی، واذا ذکر البعث والنشور بکی، واذا ذکر الممر علی الصراط بکی واذا ذکر العرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقه یغشی علیه منها وکان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل وکان اذا ذکر الجنه والنار اضطرب اضطراب السلیم وسال الله الجنه (۱۷) ; امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حجبجا میآورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت میکرد گریه میکرد . وقتی یادی از گذشتن از صراط میکرد، گریه میکرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] میکرد، صدای حضرت بلند میشد، تا آنجا که غش میکرد [و بیهوش میافتاد]، و هرگاه برای نماز میایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش میلرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد میکرد، مانند مارگزیده میپیچید، و از خداوند بهشت را درخواست میکرد .»
د) بعد از نماز:
در حالات آن حضرت نوشتهاند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتی تطلع الشمس (۱۸) ; امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ میشد، [باز هم بر سجاده خویش مینشست و عبادت خدا میکرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمیگفت: تا آنگاه که خورشید طلوع میکرد .»
ه) هنگام خواندن قرآن:
در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه «یا ایها الذین آمنوا» میرسید، میگفت: «لبیک اللهم لبیک (۱۹) ; اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»
و) هنگام مرگ و شهادت:
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود . از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک میریخت; در نماز، در حال خواندن قرآن، . . . و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریهاش شدت گرفت، عرض کردند: ای پسر رسول خدا! گریه میکنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی . فرمود: «انما ابکی لخصلتین; لهول المطلع وفراق الاحبه (۲۰) ; بخاطر دو چیز میگریم; وحشت آنچه در پیش دارم و جدائی دوستان .»
۳- علم الهی
مهمترین امتیاز انسان نسبتبه سایر موجودات – حتی ملائکه – دانش و بینش است . در قرآن کریم آمده است: «وعلم آدم الاسماء کلها ثم غرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (۲۱) ; علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید، اسامی اینها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم دادهای نمیدانیم .»
برترین علمها، علمی است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی» گفته میشود . خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام میفرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (۲۲) ; «علم فراوانی از نزد خود به او آموختهایم .»
امام حسن مجتبی علیه السلام دارای چنین علمی بود . به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:
۱- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود میگوید: «ومن لک بمثل هؤلاء الفتیه اولئک فطموا العلم فطما وحازوا الخیر والحکمه (۲۳) ; کجا میتوانی مثل این جوانها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند .»
۲- امام علی علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا» (۲۴) ; سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [ . که خداوند در مورد او فرمود: ] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم .»
۳- معاویه، به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد: شنیدهام رسول خدا مقدار خرمای درخت را میدانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین میپندارند که شما به همه چیز; آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید . حضرت فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا (۲۵) ; پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درختخرما] را میگفت و من عدد آن را میگویم .» معاویه گفت: این درختخرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد . دانههای خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است .
۴- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک میباشد . امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره متقین میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (۲۶) ; خالق در جان آنان بزرگ است پس غیراو در چشمشان کوچک میباشد .» سر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است .
بعضی میپندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونههایی از شهامت آن حضرت اشاره میشود:
۱- به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر» ، «ابن خلدون» ، «سید هاشم معروف الحسنی» و «باقر شریف قرشی» ، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند (۲۷) .
همچنین به نقل از «طبری» و «ابن اثیر» ، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند (۲۸) .
ابونعیم اصفهانی مینویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود (۲۹) .
۲- امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه میجنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت میگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی میکرد (۳۰) .
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهتشرکت در این جهاد دعوت کرد (۳۱) .
او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری» ، یکی از مهرههای حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری میکرد . با این حال حسن بن علی علیهما السلام متجاوز از ۹ هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت (۳۲) .
۳- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیجخویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود (۳۳) .
آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پیامبر صلی الله علیه و آله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود (۳۴) .
آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی علیه السلام فردی سختشجاع و با شهامتبوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است .
آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچگونه جانبازی دریغ نمیورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .
۵- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبی علیه السلام تجسم عالی فضایل انسانی بود . او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت .
«علامه مجلسی» مینویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبی علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آنگاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر میکنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتادهای . اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی میخواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنهای سیرت کنیم، اگر برهنهای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بینیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و میتوانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و . . . .
مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه، الله اعلم حیثیجعل رسالته; گواهی میدهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر میداند که رسالتخویش را کجا قرار دهد .» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوضترین افراد بودید، ولی اکنون محبوبترین افراد در نزدم هستید (۳۵) .
۶- سخاوت و فریادرسی از محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیتسنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تامین نیازمندیهای محرومان کوشا باشند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارشهای مؤکدی در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجستهای از انسان دوستی و ضعیفنوازی به شمار میرفتند .
پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دلهای دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمیکرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او مینهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف میساخت و اجازه نمیداد رنج و مذلتسؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید (۳۶) .
در اینجا به نمونههایی از انفاقهای آن حضرت اشاره میشود:
۱- روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک نمود . امام مجتبی علیه السلام فرمود: «ان المساله لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (۳۷) ; درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیهای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد .» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است .
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهما السلام چهل و نه دینار به او عطا کرد .
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری میخواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند . نظیر آنها را کی میتوان یافت (۳۸) ؟
۲- این ابی عتیق بدنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبتخوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید (۳۹) .
۳- کمک غیرمستقیم: همتبلند و طبع عالی حضرت مجتبی علیه السلام اجازه نمیداد کسی از در خانه او ناامید برگردد وگاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهای افراد کوشش میکرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران میگشود .
روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبی علیه السلام پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از درخانهاش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه میروی وبا سخنانی که به تو یاد میدهم، به وی تسلیت میگویی و از این راه به هدف خود میرسی . گفت: چگونه تسلیتبگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمد لله الذی سترها بجلوسک علی قبرها ولاهتکها بجلوسها علی قبرک; حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد .» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا میرفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در میشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود .
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد . این جملههای عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزهای به وی بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی علیهما السلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست میگویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است .
پینوشتها:
۱) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربی)، ج۴۴، ص۱۳۴ و ۱۴۴ .
۲) همان، ج۴۳، ص۲۸۲ .
۳) هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج۱، ص۴۶۲ .
۴) همان، ص۲۵۷ .
۵) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۴، ص۱۳۴ .
۶) – سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبه المثنی، ۱۳۸۳ ه . ق) ص۱۸۹ .
۷) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۹۳، ص۴۰۲ .
۸) محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربی) ج۳، ص۳۱ .
۹) بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۲۶۴ .
۱۰) ر . ک: بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۲ .
۱۱) ص/۳۰ و ۴۴ .
۱۲) کهف/۶۹ .
۱۳) ذاریات/۵۶ .
۱۴) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۴، ص۱۳۹ .
۱۵) همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹ .
۱۶) همان .
۱۷) همان، ج۴۳، ص۳۳۱، روایت ۱ .
۱۸) همان، ج۴۳، ص۳۳۹ .
۱۹) همان، ص۳۳۱ .
۲۰) همان، ج۴۳، ص۳۳۲ .
۲۱) بقره/۳۱- ۳۲ .
۲۲) کهف/۶۵ .
۲۳) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۳، ص۳۳۲- ۳۳۳، روایت ۴ .
۲۴) همان، ج۴۳، ص۳۲۶، حدیث ۶، و ر . ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۶ .
۲۵) همان، ج۴۳، ص۳۲۹، حدیث ۹ .
۲۶) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲ .
۲۷) هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج۲، ص۱۶; حقایق پنهان، ص۱۱۷ .
۲۸) همان .
۲۹) اخبار اصفهان، ج۱، ص۴۳- ۴۷ و حقایق پنهان، ص۱۱۷ .
۳۰) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج۴، ص۲۱ .
۳۱) ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ ه . ق)، ج۲، ص۱۷۰ .
۳۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج۳، ص۲۳۱ .
۳۳) نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتی، ۱۳۸۲ ه . ق)، ص۱۱۳ .
۳۴) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م)، ج۱۱، ص۲۵ .
۳۵) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۳، ص۳۴۴، ذیل روایت ۱۶ .
۳۶) همان، ص۳۳۹، ذیل روایت ۱۳ و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج۲، ص۲۱۵ .
۳۷) وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۷ .
۳۸) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۳، ص۳۳۳- ۳۳۲، حدیث ۴ .
۳۹) همان، ص۳۴۴ .
آغاز هفته دولت و بزرگداشت شهیدان رجایی و باهنر
هفته اول شهریورماه، به مناسبت شهادت دو دولت مرد بزرگ انقلاب اسلامی، شهید محمدعلی رجایی (رئیس جمهور) و شهید حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد باهنر (نخست وزیر) هفته دولت نام گرفته است. در طی این هفته، مردم با عملکرد و دستاوردهای دولت در زمینه های گوناگون عمرانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آشنا می شوند. هیئت دولت با توجه به وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی رحمه الله و رهنمودهای مقام معظم رهبری،می کوشد در زمینه های گوناگون به موفقیت های بیشتر و مهم تری دست یابد و آینده بهتری برای ملت بزرگ و پرافتخار ایران به وجود آورد…. ادامه مطلب در متن کامل
هفته اول شهریورماه، به مناسبت شهادت دو دولت مرد بزرگ انقلاب اسلامی، شهید محمدعلی رجایی (رئیس جمهور) و شهید حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد باهنر (نخست وزیر) هفته دولت نام گرفته است. در طی این هفته، مردم با عملکرد و دستاوردهای دولت در زمینه های گوناگون عمرانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آشنا می شوند. هیئت دولت با توجه به وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی رحمه الله و رهنمودهای مقام معظم رهبری، می کوشد در زمینه های گوناگون به موفقیت های بیشتر و مهم تری دست یابد و آینده بهتری برای ملت بزرگ و پرافتخار ایران به وجود آورد.
هفته دولت
در تاریخ هر ملت، فراز و نشیب های تلخ و شیرینی وجود دارد که تعیین کننده سرنوشت و سازنده فرهنگ آن ملت است. نظام جمهوری اسلامی در ایران به رهبری بزرگ مردی که جهان مانند او را کمتر به خود دیده است، نیز جان فشانی فرزندان فداکار این مرز و بوم، بزرگ ترین بخش تاریخ ماست که خاطرات تلخ و شیرین بسیاری در دل دارد. در این میان، شهادت دو شخصیت فداکار اسلام، رجایی و باهنر که به آتش کین منافقان سوختند، فصلی از شهادت را به نام «هفته دولت» در تاریخ انقلاب گشوده است. علت نام گذاری چنین هفته ای این است که دولت شهید رجایی، نخستین دولت و مکتبی بود که پس از حاکمیت لیبرال ها بر کشور، عهده دار امور گردید. این دولت در آن دوره بحرانی، بیش ترین حد تلاش و کوشش را برای خدمت به اهداف مقدس انقلاب از خود نشان داد، تا آنجا که جان خویش را سر آن نهاد.
رجایی و باهنر از زبان هم رزم
مقام معظم رهبری درباره ویژگی های اخلاقی شهیدان رجایی و باهنر می فرماید: «شهید باهنر، مرد بی تظاهری بود که هیچ کس از ظاهر آرام او نمی فهمید در باطن و ذهن و اندیشه موّاج او چه می گذرد. وی یکی از متفکرین و تئوریسین ها و ایدئولوگ های انقلاب بود. نوشته های زیادی داشت و کتاب های زیادی را تنظیم کرده بود….ارتباطات نزدیکی با شهید مطهری و شهید بهشتی داشت و هر دوی اینها، برای عظمت فکری و قدرت تفکر عملی او ارزش زیادی قائل بودند… نقش شهید رجایی و باهنر در افشا نمودن ماهیت لیبرالی و منافقانه بنی صدر، بسیار برجسته بود. البته شهید رجایی در درجه اول و بعد هم شهید باهنر در این مورد نقش داشتند. شهید رجایی با صبر خود و متانت و حوصله عظیم و با قبول دردها و رنج های قلبی و غیر قابل افشایی که داشت، توانست ـ با تعبیر خود من ـ با نرمش قهرمانانه ای، بنی صدر خائن را افشا و رسوا کند و به زمین بکوبد».
کارنامه رجایی و باهنر
زمانی که دولت شهید رجایی از مجلس رأی اعتماد گرفت و کار خود را شروع کرد، مردم ناراضی و نگران از عملکرد دولت موقت، در پی نخست وزیری می گشتند که عقده قلب آنها را بگشاید و به انقلاب شور و هیجانی دوباره ببخشد. این در حالی بود که یک خط لیبرالیستی خطرناک در زیر نقاب ها و حجاب های گوناگون، می کوشید انقلاب اسلامی را از مسیر خود منحرف کند، آن را از حرکت باز دارد و به نابودی بکشاند.
شهیدان رجایی و باهنر توانستند عشق و ایمان را به مردم ارزانی کنند و خدمات شایانی به همه مردم به ویژه محرومان ارائه دهند که برکات آن تا کنون نیز ادامه دارد.
ارزیابی حادثه شهادت
مقام معظم رهبری، یک سال بعد از شهادت مظلومانه رجایی و باهنر، در مورد ارزیابی این حادثه می فرماید: «ما امروز از این حادثه درس می گیریم که ضد انقلاب برای پیشبرد اهداف خودش، حاضر است چهره هایی به قداست رجایی و باهنر را به آن شکل فجیع نابود کند. ما می فهمیم که ضد انقلاب با چهره های منافقانه ای حاضر است در همه جا و حتی اتاق کار شهید رجایی نفوذ کند و به این وسیله، جنایتی را انجام دهد؛ در صورتی که شهید، با همه زیرکی و هوشیاری او را نشناسد و چهره منافقانه او را نتواند تشخیص دهد. ما این حادثه را در تاریخ گذاشتیم، اما یک بایگانی بسته و متروک نیست، بلکه هر لحظه در مقابل چشم ماست و باید از آن عبرت بگیریم و همچنان که بارها گفتیم، خودمان را برای سرنوشت افتخارآمیز و غرورآمیز این دو شهید عزیز آماده کنیم».
پیام امام رحمه الله به مناسبت شهادت
امام خمینی رحمه الله به مناسبت شهادت شهیدان رجایی و باهنر فرمود: «ملتی که قیام کرده است در مقابل همه قدرت های عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قیام کرده است، این ملت را با ترور نمی شود عقب راند؛…گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده اند، در نظر همه ما عزیز و ارجمندند.آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند. مرحوم رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودم و خدا خواست که با هم از این دنیا به سوی او هجرت کنند».
نیاز بشر به حکومت
در زندگی اجتماعی، وجود قانون که حدود و وظایف اجتماعی افراد را تعیین کند، امری ضروری است. از سویی، قانون بدون پشتوانه اجرایی، تأثیر ندارد. از این رو، لازم است فرد یا گروهی بر اجرای قانون نظارت کنند و با به کارگیری ابزارهای لازم، زمینه اجرای آن را فراهم آورند. این امر همان حکومت و رهبری جامعه است که در طول تاریخ، با اشکال ساده و پیچیده در میان بشر معمول بوده است.
اندیشه دولت در شریعت و فقه
دین، دعوت به اجتماع و دولت را از زمان حضرت نوح علیه السلام آغاز کرده و برای نخستین بار بر تشکیل جامعه و دولت تأکید ورزیده است.
دین اسلام نیز از آغاز، با فریاد«قولوا لا اله الا الله تفلحوا» حرکت سیاسی، فکری و اعتقادی خویش را روشن ساخت و با همین رویکرد، به تشکیل دولت الهی پرداخت. نامه های پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بر امور مردم، و نیز سازمان دهی اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، و قضایی، مسئله ای بود که پس از آن الهام بخش حکومت های بعدی شد.
ارتباط دین و دولت در قرآن
در قرآن مجید، ارتباط تنگاتنگی میان دین و دولت وجود دارد. بر اساس آیات الهی، دولت امری است که در ذات دیانت نهفته است. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «خداوند مالک حکومت و دولت است و آن را به هر که بخواهد می دهد و از هر که بخواهد می گیرد». واژه ملک در این آیه، همان سلطنت و دولت است که در اصل از آن خداوند است و آن را به نیکان می دهد. منظور از دولت در این دسته از آیات، همان دولت الهی است که جنبه حقیقی دارد و مشروعیتش ذاتی است.
در اندیشه قرآنی، طبیعت جامعه بشری، نهایت کمال خود را می جوید و حرکت جوامع هم به همان سمت وسواست. این قاعده کمال نهایی، در همه جنبه های انسانی، اجتماعی، مدنی، اخلاقی و روانی جریان دارد و ناگزیر باید زندگی اجتماعی و مدنی انسان نیز به عالی ترین شکل خود دست یابد و همه استعدادهایی که در وجود آدمی نهفته است، آشکار گردد و به هدف غایی زندگی برسد.
ارتباط دین و دولت در روایات
اگر در روایات معصومان علیهم السلام تأمل کنیم، در می یابیم که دولت، یکی از نقاط محوری در کلام آن بزرگواران بوده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «دین را حصار دولت و شکر را نگهبان نعمتت قرار ده، که هر دولتی که دین آن را فراگیرد، شکست نخواهد خورد». ایشان در جای دیگر فرموده است: «دولت کریمان، از برترین غنیمت هاست و دولت فرومایگان، مایه ذلت کریمان است.» نیز از ایشان است که: عالمان دین، فرمان روایان مردمند و همانا سزاوارترین فرد به دولت حق، توانمندترین فرد بر آن و داناترین کس به امر خداوند در تشکیل و تأسیس دولت است. روایات دیگر، دین داران روشن بین را مسئول تشکیل دولت حق می داند؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ امتی امر خود را به فردی که برتر از او وجوددارد وانگذاشت، مگر اینکه امرشان نابود شد و از میان رفت».
حکومت دینی از دیدگاه امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام در پاسخ این پرسش که چرا خداوند مسئله اولی الامر را مطرح کرده است، فرمود: «خداوند برای بندگان خود، حدود و تکالیفی را تعیین کرده که عمل به آنها، مایه سعادت و مخالفت با آنها، موجب بدبختی خواهد بود. مطالعه تاریخ بشر، بیانگر این واقعیت است که جوامع بشری هیچ گاه بدون حاکم و سرپرست نبوده اند و این امر نشان دهنده نیاز بشر به حکومت و حاکم در مسائل دینی و دنیوی است. در این صورت، بر خداوند حکیم روا نیست بندگان خود را بدون راهبر و سرپرست واگذارد؛ زیرا او می داند آنان به راهبر و زمام دار نیاز دارند و اگر خداوند برای مردم امام، سرپرست، امین و حافظ دین معین نمی کرد، دین از دست می رفت و سنت ها و احکام الهی تغییر می یافت؛ زیرا وجود رهبر و دولت اسلامی، عامل وحدت و انسجام و پناهگاه مظلومان است».
دولت، امانت الهی
قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را، امین و نگهبان آن جامعه می داند. امام علی علیه السلام با الهام از این آیه، در نامه ای به حاکم آذربایجان می نویسد: «مبادا بپنداری حکومتی که به تو سپرده شده، شکاری است که به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتی برگردنت گذاشته شده و بالادست تو، از تو حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دل خواه، میان مردم رفتار کنی.» حضرت در جای دیگر، ضمن بخشنامه ای به مأموران مالیاتی خود می فرماید: «به عدل و انصاف رفتار کنید. به مردم درباره خودتان حق بدهید. پر حوصله باشید و در برآوردن نیازهای آنها تنگ حوصلگی نکنید که شما خزانه داران رعیت، نمایندگان ملت و سفیران حکومتید».
معیارهای حکومت علوی، الگوی دولت اسلامی
مقام معظم رهبری، شاخصه های حکومت امیرمؤمنان را چنین بیان می کند:
پای بندی کامل به دین خدا و اصرار بر اقامه الهی
«هر حکومتی که اساس کارش بر اقامه دین خدا نباشد، علوی نیست. اگر در نظام اسلامی که به نام حکومت علوی خود را معرفی می کند، اقامه دین خدا هدف نباشد، مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند، اقامه حق الهی بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطی دارد، اگر این گونه باشد، این حکومت علوی نیست. اقامه دین الهی، اولین شاخصه است و این، مادر همه خصوصیات دیگر زندگی امیرالمؤمنین و حکومت ایشان است. عدالت او هم ناشی از این است. مردم سالاری و رعایت مردم در زندگی امیرمؤمنان هم مربوط به همین است».
عدالت طلبی
«درباره عدالت علوی باید بیشتر از اینها تدبّر کنیم؛ زیرا ارزش یک حکومت، به اقامه عدل است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: من آماده ام که سخت ترین شرایط زندگی را برای خودم فراهم کنم، اما خدا را در حالی که به یکی از بندگان او ظلم کرده ام ملاقات نکنم. امام علی علیه السلام نسخه کامل اسلام است و حکومت وی، یک حکومت صد در صد اسلامی است. امروزه عدالت باید واقعیتش را در جامعه نشان دهد و کسی حق ندارد بگوید چون ما نمی توانیم مثل امیرالمؤمنین عمل کنیم، پس تکلیفی نداریم، نه، بین آنچه ما می توانیم عمل کنیم و آنچه امیرالمؤمنین بود، مراتب بسیاری فاصله است. ما هر چه می توانیم باید این مراتب را طی کنیم و پیش برویم و مسئولان باید با اجرای عدالت، جاذبه اسلام را مضاعف کنند».
مبارزه با فساد
«امام علی علیه السلام در نامه ۵۳ می فرماید: درباره خود، دوستان و خویشاوندانت رعایت انصاف را در قبال مردم و خدا بکن؛ یعنی اختصاص و امتیاز به آنها نده. ما امروز باید رفتار امیرمؤمنان را دنبال کنیم. مبارزه با فساد، یکی از پایه های اصلی حکومت و نظام اسلامی است. ما باید تلاشمان را بکنیم و همه، مبارزه با فساد را وظیفه خود بدانند؛ زیرا این روش امیرالمؤمنین است. امیر مؤمنان از مردم ملاحظه نکرد؛ حتی از کسانی که از او توقع داشتند ملاحظه نکرد؛ آنجا که دید فساد وجود دارد، با آن مبارزه کرد».
پاک دامنی
«امیرمؤمنان در نامه معروف به عثمان بن حنیف می فرماید: هر مأمومی امامی دارد که باید از دانش او استفاده کند و از نور او نور بگیرد و به او اقتدار و از او پیروی کند. سپس می گوید: من که امام شما هستم، این گونه زندگی می کنم. یکی از خصوصیات حکومت امیرمؤمنان تقواست. تقوا یعنی آن شدت مراقبتی که انسان در اعمال شخصی خود، از راه حق سرپیچی نکند و کاملاً مراقب خود باشد. در همه چیز، دست زدن به آبروی انسان ها، گزینش ها، طرد کردن ها و حرف زدن ها مراقبت کند و بر خلاف حق سخنی نگوید. این یعنی شدت مراقبت».
صداقت و صراحت
«علی علیه السلام مظهر تقوا و امانت و صدق و صراحت بود. آن بزرگوار با اینکه یک سیاست مدار و رییس دنیای اسلام بود و تدبیر امور یک جمعیت عظیم بر دوش او بود، اما سیاست مداری علی موجب این نمی شد از جاده صراحت و صداقت کنار رود. کاری که سیاست مداران دنیا انجام می دادند، این بود که به حرف هایشان اعتقاد قلبی نداشتند و چهره و قیافه ای را که به خود می گرفتند، با باطن آنها متفاوت بود. لیکن اینها در امیرالمؤمنین وجود نداشت. علی علیه السلام ، آن قله بلند انسانیت، در این جهت بر خلاف اغلب سیاست مداران عمل کرده است. خصوصیت او این بود که اگر اسم مردم را می آورد، برای آنها حقیقتاً ارزش قائل بود؛ نه مثل آن کسانی که در سطح بین المللی، از هر چه تروریست حرفه ای است و هر چه غارتگر بین المللی است عملاً حمایت و پشتیبانی می کنند، بعد خجالت هم نمی کشند و بر زبان، نام حقوق بشر و مردم سالاری را جاری می کنند».
توجه به محرومان
«در نظام اسلامی باید همه افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امکانات خدادادی میهن اسلامی، یکسان و در بهره مندی از مواهب حیات، متعادل باشند. هیچ صاحب قدرتی، قادر به زورگویی نباشد و هیچ کس نتواند بر خلاف قانون، میل و اراده خود را به دیگران تحمیل کند. طبقات محروم و پا برهنگان جامعه، مورد عنایت خاص دولت باشند و رفع محرومیت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظیفه بزرگ دولت و دستگاه قضایی محسوب شود. هیچ کس به خاطر تمکن مالی، قدرت آن را نیابد در امور سیاسی کشور و در مدیریت جامعه دخالت و نفوذ کند، و هیچ تدبیری در جامعه، به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا نینجامد. پابرهنگان، حکومت اسلامی را پشتیبان و حامی خود حس کنند و برنامه های آن را در جهت رفاه و رفع محرومیت خود بیابند».
بهره برداری از پروژه های گازرسانی همزمان در هفته دولت در استان قم
مدیر عامل شرکت گاز استان قم از بهره برداری پروژه های گازرسانی به ۳ روستا، ۵۰ واحد صنعتی، جایگاه های C.N.G و همچنین آغاز عملیات گازرسانی به ۶ روستا در هفته دولت خبر داد.به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان قم مهندس محمدی با اعلام این خبر افزود با همت و تلاش مضاعف کارکنان این شرکت گازرسانی به روستاهای حسن آباد ـ سناوند و ورزنه از بخش خلجستان در شهر دستجرد با صرف اعتباری …. ادامه مطلب در متن کامل
مدیر عامل شرکت گاز استان قم از بهره برداری پروژه های گازرسانی به ۳ روستا، ۵۰ واحد صنعتی، جایگاه های C.N.G و همچنین آغاز عملیات گازرسانی به ۶ روستا در هفته دولت خبر داد.به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان قم مهندس محمدی با اعلام این خبر افزود با همت و تلاش مضاعف کارکنان این شرکت گازرسانی به روستاهای حسن آباد ـ سناوند و ورزنه از بخش خلجستان در شهر دستجرد با حرف اعتباری بالغ بر ۶۵۰۰ میلیون ریال در هفته دولت قابل افتتاح و بهره برداری می باشد.وی ضمن اعلام بهره برداری از ساختمان امداد که با هزینه ۳۵۰۰ میلیون ریال احداث گردیده گفت: اهمیت گازرسانی به صنایع به لحاظ صرفه جویی در سایر سوختهای فسیلی و آلاینده اظهار داشت در هفته دولت تعداد ۵۰ واحد صنعتی و جایگاه C.N.G با هزینه ای معادل ۱۰۰۰۰ میلیون ریال گازدار و مورد بهره برداری خواهد گرفت. مهندس محمدی در ادامه به آغاز عملیات اجرایی گازرسانی به ۶ روستا در استان اشاره کرد و گفت: طول لوله گذاری این پروژه ۵۳ کیلومتر و هزینه برآورد اولیه بالغ بر ۲۷۰۰۰ میلیون ریال می باشد
وفات حضرت خدیجه کبری س
وفات حضرت خدیجه کبری (س) کسی که نخل اسلام با حمایتهای همه جانبه او از پیامبر ریشه گرفت بر همه میهمانان ضیافت الهی تسلیت باد
در سال دهم بعثت دو حادثه دردناک و جانسوز بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد گشت، چنان که در تاریخ آمده است: «وَردَ عَلَی رَسولِ الله أمْران شدیدانِ عَظیمانِ وَ جَزَعَ جَزَعاً شدیداً؛ دو امر بزرگ و سخت بر پیامبر وارد شد به گونهای که فریاد و ناله شدید حضرت بلند شد.» آن دو امر یکی رحلت جانسوز ابوطالب بود که در ۲۶ رجب سال دهم بعثت و یا هفتم رمضان، همان سال واقع شد، و دیگری وفات یار فداکار آن حضرت، خدیجه کبری(س) بود که در دهم رمضان همان سال اتفاق افتاد.ادامه مطلب در متن کامل
حضرت خدیجه (س) شخصیتی بزرگواری است که ۲۵ سال در بحرانیترین دوران صدر اسلام در کنار پیامبر بود، ایشان بانویی بسیار شریف، ثروتمند، با آبرو و احترام و عزت در جامعه عرب جاهلی بوده است. از زمانی که ایشان متوجه شخصیت پیامبر اکرم میشوند شیفته این وجود مبارک میشوند که این خود نشانه باز و روشن بودن قلب و ضمیر حضرت خدیجه (س) است است که جذب رسولالله میشوند شیفتگی ایشان به پیامبر به خاطر گرایش به حق و حق پرستی بوده است. ایشان در میان زنان اولین کسی است که در آن جامعه جهل و تاریکی و ظلالت که فقط بت پرستی حاکم بود و دین حق چندان موقعیتی نداشت اسلام را میپذیرند و به پیامبر اکرم ایمان میآورند و از حضرت حمایت میکنند و از دین جدیدی که در آن جامعه تاریک پشتوانهای نداشت کاملاً حمایت میکنند و سرمایهشان را در این راه خرج میکنند در شرح حال حضرت داریم که هر امری که از جانب پیامبر میآمد ایشان اطاعت میکرد و در مسئله ازدواجشان هم با اینکه حضرت خدیجه چنان ثروت و مکنتی داشتند اما طبق گزارشها در مسئله مهریه هم همان مهریهای را که پیامبربرای همسران بعدیشان هم تعیین میکنند که یک مهریه متوسط و رایج در آن زمان بود وفات حضرت خدیجه (س):سر انجام این بانوی ارجمند ومخلص،در سال دهم بعثت سه روز پس از وفات ابوطالب عموی پیامبر از دنیا رفت.پیامبر (ص) آن سال را “سال غم”نامید و براستی که از فراق این دو یار ایثارگر و پرمهر سوخت.آخرین سخن خدیجه(س) : به هنگامی که بر بستر مرگ خفته بود، از درد و رنج هائی که در راه پیامبر(ص) دیده بود کم ارج تر نبود. لحظه ای که شبح مرگ بر چهره او سایه افکنده بود به پیامبر چنین می گوید:« ای رسول خدا … من در حق تو کوتاهی کردم و آنچه شایسته تو بود، انجام ندادم.ازمن درگذرواگراکنون، دل در طلب چیزی داشته باشم,خشنودی توست.»کلمات بر لبان پاکش می لغزد و آخرین نفسهایش راباخشوع وایمان برمی آورد … خدا خدیجه را رحمت کند. آن نمونه بارز زن مسلمان که برای عقیده و رسالتش پیکار کرد.ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روی زمین چهار خط کشید و گفت آیا می دانید این چیست؟گفتند: خدا و رسولش داناترند.پس رسول خدا (ص) گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.مناقب خدیجه فراوان است و او از میان زنان کسی است که به مرحله کمال رسیده است. او خردمند و با جلال و متدین و پاکدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پیغمبر (ص) او را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمن برتری می داد و او را بسیار بزرگ می داشت تا جائیکه عایشه می گفت: به زنی رشک نبردم آنچنان که به خدیجه حسد ورزیدم زیرا که پیامبر (ص) بسیار زیاد از او یاد می کرد
فضائل حضرت خدیجه علیها السلام
۱.بصیرت ژرف
از بالاترین فضائل خدیجه کبری این است که از اندیشه بلند و فکر عمیق و بصیرت ژرف برخوردار بود؛ مخصوصاً عقل عملی او در اوج خود قرار داشت. این امر را می توان از انتخاب پیامبر اکرم به عنوان شوهر آینده و شایسته خود از بین آن همه خواستگاران پولدار و تاجر فهمید.او در چهره و رفتار محمد صلی الله علیه و آله آینده درخشان و ممتاز او را می دید، به همین جهت راز پیشنهاد ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله را (قبل از بعثت) چنین بیان می کند: «یَابْنَ عَمّ! اِنّی قَدْ رَغِبْتُ فِیکَ لِقِرابَتِکَ مِنّی وَ شَرَفِکَ فی قَوْمِکَ وَ اَمانَتِکَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلْقِکَ وَ صِدْقِ حَدِیثِکَ؛ (۱) ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی ات با من، و شرف و امانتداری ات در میان قوم خود، و به جهت اخلاق نیک و راستگویی ات، به تو تمایل پیدا کردم. »جملات فوق به خوبی نشان می دهد که محبت و ارادت این بانو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله براساس عشق مجازی و محبت شهوانی نبوده، بلکه بر اثر معرفت و شناخت عمیقی بوده است که از شخصیت محمد صلی الله علیه و آله داشت. اما افرادی که چنین بصیرتی نداشتند، از جمله گروهی از زنان قریش سخت خدیجه را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، تا آنجا که گفتند: «او با این همه حشمت و شوکت با یتیم ابو طالب که جوانی فقیر است تن به ازدواج داد. چه ننگ بزرگی. »خدیجه که انتخابش از سر شناخت و معرفت بود، محکم و قرص بر انتخاب خویش پای فشرد و در جواب سخنان ناشی از جهالت و بی خبری آنها گفت: «ای زنان! شنیده ام شوهران شما [و خودتان[ در مورد ازدواج من با محمد خرده گرفته اید و عیب جویی می کنید، من از خود شما می پرسم آیا در میان شما، فردی مانند محمد وجود دارد؟ آیا در شام و مکه و اطراف آن شخصیتی به سان ایشان در فضائل و اخلاق نیک سراغ دارید؟ من به خاطر این ویژگیها با او ازدواج کردم و چیزهایی از او دیده ام که بسیار عالی است. »(۲)گذشت زمان، پیروزیهای پی در پی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، گسترش اسلام، و فرزندانی که از خدیجه به یادگار ماند، از جمله فاطمه زهرا علیها السلام که یازده امام معصوم از نسل اوست، بر انتخاب زیبای خدیجه و بصیرت ژرف او تحسین گفت ؛ هر چند خود شاهد ثمرات انتخاب شایسته خویش نبود.
- ایمان و اسلام محکم و پایدار
همان بصیرت ژرف خدیجه که باعث انتخاب محمد صلی الله علیه و آله برای همسری آینده او شد، عامل ایمان و اسلام او نیز گشت، و باعث شد که لقب اول زن مسلمان را به خود اختصاص دهد.
«ابن عبد البر» به سند خود از پدر «ابی رافع» نقل می کند که پیامبر خدا در روز دوشنبه (مبعث) نماز گذارد و خدیجه در (ساعات) آخر همان روز نماز خواند. (۳)
و علی علیه السلام نیز بر ایمان و اسلام خدیجه این گونه صحه گذاشت که: « لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ واحِدٌ یَؤْمَئِذٍ فیِ اْلاِسْلامِ غَیْرَ رَسُولِ اللّه وَ خَدیجَهَ وَ اَنَا ثالِثُهُمْ. اَری نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسالَهِ وَ اَشُمُّ ریحَ النُّبُوَّهِ؛ (۴)
خانه ای واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و خدیجه و من که سومین آنان بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم.»
خدیجه علیها السلام تا آخرین لحظه بر آن ایمان پای فشرد و در راه اسلام فداکاری و گذشت نمود و یک لحظه از رهبر اسلام و حمایت او غافل نگشت .
- از برترین بانوان دو سرا
برترین زنان جهان هستی را چهار زن تشکیل می دهند؛ چنانکه ابن اثیر از انس بن مالک از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمودند: «خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ مریمُ، آسِیهُ، خدیجهُ وَ فاطِمهُ؛ (۵) برترین زنان عالم مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه علیها السلام هستند.»
همینها که کوله بار کمال را در دنیا بستند، در بهشت نیز در صدر قرار دارند و از جمله آنها خدیجه کبری علیها السلام می باشد. «عکرمه» از « ابن عباس» نقل می کند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: « اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّهِ خَدیجهُ بِنْتُ خُوَیْلَدٍ وَ فاطِمهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ ابْنَهُ عِمْرانَ وَ آسِیَهُ بِنْتُ مُزاحِمٍ اِمْرَأهُ فِرْعَوْنَ؛ (۶) بهترین زنان بهشت اینانند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون.»
- برترین همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همسران متعددی داشتند، ولی از نظر درجات یکسان نبودند.
یکی از آنها در حال حیات و بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخت حضرت را اذیت و آزار داد، و بر خلاف دستورات او حرکت کرد، که همین امر باعث تنزل مقام و منزلت او گردید، ولی برخی از آنها مانند خدیجه کبری با تمام وجود و هستی خویش در راه اطاعت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جلب رضایت او کوشید و در نتیجه در بین تمام همسران رتبه ممتاز را کسب نمود. مرحوم شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمودند: « تَزَوَّجَ رَسُولُ اللّهِ بِخَمْسَ عَشَرَ اِمْرَأَهً اَفْضَلُهُنَّ خَدیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلَدٍ؛ (۷) رسول خدا صلی الله علیه و آله با پانزده زن ازدواج کرد که برترین آنان خدیجه دختر خویلد بود.»
- مادر زهرا علیها السلام
طبق نص قرآن کریم همسران پیامبر مادران روحانی مؤمنان و « ام المؤمنین » هستند: « وَ اَزْواجُه اُمَّهاتُهُمْ » ؛(۸) « همسران او (پیامبر) مادران مؤمنین هستند » و خدیجه از برترین مصداقهای آیه بشمار می رود. واین سعادت در بین همه زنان حضرت، نصیب خدیجه گشت که یازده امام از نسل او از طریق فاطمه زهرا علیها السلام پدید آید. راستی چنین مقامی نیاز به لیاقت و استعداد بالا دارد.
از بین همه فرزندان حضرت محمد صلی الله علیه و آله فاطمه زهرا علیها السلام از مقام ممتازی برخوردار است؛ چرا که هم دارای عصمت است (۹) و هم امامت و وصایت از طریق نسل او استمرار یافت.
- سخاوت و انفاق بی بدیل
ثروت خدیجه در آن دوران زبانزد خاص و عام بود. ثروت این بانوی کاردان و عاقله به قدری زیاد بود که مالداران درجه یک قریش چون « ابو جهل » و « عقبه بن ابی معیط » در نزد او ناچیز به شمار می رفتند.
مورخان ثروت خدیجه را بدین ترتیب شمرده اند:
۱. هزاران شتر که اموال تجارتی او را حمل می کردند.
۲. قبه ای از حریر سبز با طنابهای ابریشمی بر بام خانه اش افراشته بود. این امر نمایانگر ثروت فراوان او بود و فقرا نیز از روی این علامت برای استعانت و کمک مراجعه می کردند.
۳. چهار صد غلام و کنیز که خدمات ارجاعی او را انجام می دادند. (۱۰)
پس از ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، خدیجه تمامی این ثروت را در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داد و عرض کرد: « اَلْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ اَنَا اَمَتُکَ؛ خانه (من) خانه تو،و من هم کنیز تو هستم.» (۱۱)
ورقه بن نوفل، عموی خدیجه، بعد از این قضیه کنار کعبه آمد و بین زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدای بلند گفت: « ای عرب! بدانید که خدیجه شما را شاهد می گیرد که خود همه ثروتش را از غلامان و کنیزان، املاک، دامها، مهریه و هدایایش را به محمد صلی الله علیه و آله بخشیده است و همه آنها هدیه ای است که محمد صلی الله علیه و آله آن را پذیرفته است و این کار خدیجه به خاطر علاقه و محبت او به محمد صلی الله علیه و آله است. شما در این باره گواه باشید و گواهی دهید.»(۱۲)
و پیامبر اکرم نیز از این اموال برای پیش برد اسلام و اهداف آن نهایت استفاده را برد. به همین جهت خود آن حضرت فرمود: «هیچ ثروتی، هرگز مانند ثروت خدیجه به من سود نرساند.»(۱۳)
- صبر و بردباری بی مانند
فردی مانند خدیجه که در درون ثروت فراوان بزرگ شده طبعا باید نازپرورده و کم تحمل باشد؛ اما خدیجه با برخورداری از نعمتها بعد از ازدواج و ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود را برای تحمل همه سختیها آماده کرد، تحمل فشارهای مختلف مشرکان مکه، سرزنشهای بستگان، محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب و… مخصوصا محاصره اقتصادی سخت او را اذیت و آزار داد و با کهولت سن ( ۶۳- ۶۵ سالگی) تحمل و بردباری نهایی را به عرصه نمایش گذاشت. بنت الشاطی در این زمینه می گوید:«خدیجه در سنی نبود که تحمل آن همه رنج برایش آسان باشد، و از کسانی نبود که در جریان زندگی با تنگی معیشت خو گرفته باشد، اما در عین حال و با وجود کهولت سن، سختیهایی را که در اثر محاصره در شعب وارد می شد تا سر حد مرگ تحمل کرد.» (۱۴)
- حامی رسالت و محب امامت
چهار زن در این دنیا به حد کمال رسیده اند و به عنوان زنان نمونه و شایسته هستی شناخته شدند: آسیه، مریم، خدیجه، فاطمه علیها السلام . از مهم ترین اشتراکات این چهار زن، حمایت و اطاعت از رهبری و پیشوایان زمان خود بوده است. آسیه تا پای جان از رهبری و رسالت موسی علیه السلام حمایت نمود، مریم با تحمل تهمت و رنجها پایه های رسالت عیسی علیه السلام را محکم نمود، فاطمه زهرا علیها السلام تا مرز شهادت از امام خویش علی بن ابی طالب پشتیبانی و دفاع نمود و سر انجام شهید راه امامت و ولایت گشت.و اما خدیجه علیها السلام از حامیان راستین رسالت بود. او نیز جان و مال خویش را تقدیم رسالت نمود. او هم رسالت مدار بود و هم امامت محور. هم حامی و همگام رسالت بود و هم محب و طرفدار امامت.در مورد حمایت از رسالت در بخشهای پیشین اشاراتی به میان آمد، در این بخش فقط به یک نکته اکتفا می شود. حضرت آدم در بهشت نگاهی به زندگی محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه علیها السلام انداخت و گفت: « یکی از برتریهای محمد بر من این است که همسر او برای اجرای اوامر خداوند با شوهرش همکاری و مساعدت نمود و حال آنکه همسر من مرا در نا فرمانی خداوند تشویق نمود.»(۱۵)اما در مورد محبت و ارادت خدیجه علیها السلام نسبت به علی علیه السلام ، مرحوم مجلسی چنین نقل می کند:« پس از ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدیجه [و به دنیا آمدن علی علیه السلام ]، خدیجه را از دوستی و محبت علی خبر داد. و خدیجه پس از آن [به علی علیه السلام محبت فراوان داشت] و برای آن حضرت به وسیله خدمتکارانش لباس، زیور آلات، کنیز و ملزومات می فرستاد؛ به گونه ای که مردم می گفتند: علی برادر محمد صلی الله علیه و آله و محبوب ترین افراد نزد اوست و نور چشم خدیجه به حساب می آید… . الطاف و محبتهای خدیجه صبح و شام به خانه ابو طالب روان بود. »(۱۶)هنگام ولادت فاطمه علیها السلام ، خدیجه بیشتر با ولایت آشنا گشت؛ چرا که دخترش زهرا هنگام ولادت، بعد از شهادت به توحید و رسالت، اینگونه شهادت داد: « وَ اَنَّ بَعْلِی سیّدُ اْلاَوْصِیاء وَ وُلْدِی سادَهُ الاَْسْباط (۱۷) ؛ و به راستی همسرم سید اوصیا و فرزندانم سید و سالار نوادگان رسول خدا هستند.» علاوه بر این خدیجه علیها السلام ولایت علی و فرزندان او را صریحا پذیرفته بود، با آنکه در آن زمان امامت حضرت هنوز به فعلیّت نرسیده بود.مرحوم محلاتی به نقل از مجلسی رحمه الله می گوید: « روزی رسول خدا خدیجه را نزد خود خواست و فرمود: این جبرئیل است و می گوید: برای اسلام شروطی است: اول: اقرار به یگانگی خداوند، دوم: اقرار به رسالت پیامبران، سوم: اقرار به معاد و عمل به اصول و مهمات شرع، چهارم: اطاعت اولی الامر [یعنی علی] و ائمه طاهرین از فرزندان او و برائت از دشمنان آنها.» خدیجه هم به آنها اقرار نمود و آنها را تصدیق کرد. (۱۸)در خصوص امامت امیر مؤمنان، رسول اکرم صلی الله علیه و آله به خدیجه فرمود: « هُوَ مَولاکَ وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَ اِمامُهُمْ بَعْدی؛ علی مولای تو و مولای تمام مؤمنان و امام آنها پس از من است.» آن گاه دست خود را بالای دست امیرمؤمنان گذاشت و خدیجه دست خود را بالای دست پیامبر قرار داد و این گونه بیعت ابدی ولایت مداری را انجام داد. (۱۹)
پی نوشت ها :
- سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۲۱.
۲.بحارالانوار،ج۱۶،ص۸۱ و ج۱۰۳،ص۳۷۴.
۳.استیعاب، ج۲، ص۴۱۹، ش۱۳.
۴.تاریخ طبری، ج۲،ص۲۰۸ وشرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۳،ص۱۹۷.
۵. خصال صدوق، باب خصال اربعه.
۶.اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۷؛ استیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱.
۷.خصال شیخ صدوق، باب خصال اربعه.
۸.احزاب/۵.
۹. احزاب/۳۳.
۱۰.الوقایع و الحوادث، محمد باقر ملبوبی، ص۱۳؛بحارالانوار،ج۱۷،ص۳۰۹ وج۱۶،ص۲۲.
۱۱.همان دو.
۱۲.بحارالانوار،ج۱۶،ص۷۵ـ۷۷.
۱۳. همان، ج۱۹، ص۶۳.
۱۴.خدیجه کبری، نمونه زن مجاهد مسلمان.
۱۵. طبقات ابن سعد، ج۱،ص۱۳۴.
۱۶. بحار الانوار، داراحیاء التراث، ج۳۷، ص۴۳.
۱۷.همان، ج۴۳،ص۳.
۱۸. محلاّتی، ریاحین الشریعه، ج۲، ص۲۰۹.
۱۹. همان.
« مزار مطّهر حضرت خدیجه کبری (س)»
حضرت خدیجه کبری (س)
قبرستان حضرت ابوطالب(ع) ، مزار مطّهر حضرت خدیجه کبری (س)
« مزار مطّهر حضرت خدیجه کبری (س)»
تصاویر قدیمی « قبرستان ابوطالب ع »
تصاویر قدیمی « قبرستان ابوطالب ع »
« نمای قبرستان در زمان فعلی ، پس از تخریب قبه هایی که در گذشته بر مزار ایشان بوده است .»
سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی
تندیس استقامت
۲۶ مرداد ۱۳۶۹، برگی دیگر از تقویم انقلاب ورق خورد و یوم اللّه دیگری متولّد شد. ثانیه های انتظار به کندی می گذشت. شهر به استقبال پرنده های مهاجر آمده بود که در سال های سخت هجران از وطن، بال و پر خود را در زیر شکنجه های کفر شکسته بودند. البته هرچند جسم آنان دربند بود، ولی هیچ گاه روح و اندیشه بلندشان تسخیر نشد و قلبشان به یاد دین و ایمان و آسمان وطن می تپید. ۲۶ مرداد روز بازگشایی قفس ما بود، روز شادمانی شهر و مردم، روز شادباش و تبریک، روز وصل و دیدار. آغوش وطن گشوده شده بود و فوج فوج مردانگی در آن جای می گرفت به راستی کدامین ساعت می تواند شکوه آن لحظات را در خود بگنجاند و کدامین تقویم می تواند شوق آن لحظه دیدار را در خود ثبت کند
طلوع دوباره زندگی
آزادگان آمدند همان طور که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، نستوه و استوار، امیدوار و دلاور. آمدند با همان صلابت همیشگی، همان طور که دیروز رفته بودند. امروز که آمدند، بوی اسپند و دود، بوی عطر خاطرات، و بوی مهربانی و انتظار فضای دل ها را سرشار از شور و شعف کرد.
حسّ غریبی بود. عشق خودنمایی می کرد. اقاقیا به استقبال آمده و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود. نسیم، مژده وصل می داد. انتظار پایان یافت و بازگشت پرستوها، سخنی بود که هر پیر و جوانی ورد زبان خود کرده بود. پاییز اسارت و بهار آزادی بر شما مبارک باد.
آری، آن روز عشق طلوع کرد. همان عشقی که هشت سال پیش بدرقه اش کردیم و اینک به استقبالش می رویم. چشم های همگان اشک بار بود، نه به خاطر غم و اندوه، بلکه این بار از شوق وصال؛ چرا که وعده خدا محقق شده بود «اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا؛ به درستی که پس از هر سختی آسانی است».
نیمه پنهان دفاع مقدس
آزادگان ما، وارثان شهیدان اند و ماندند تا نامشان را گرامی و راهشان را ادامه دهند.
این از معراج برگشتگان، اینک با حضور خود در جامعه، آمده اند تا در صحنه های سازندگی حماسه ای دیگر بیافرینند و هم دوش هم سنگران دیروزشان، روح بزرگی و صلابت را در جامعه بدمند. اینک رسالت ما، به ویژه نسل جوان این است که با دنباله روی از سیره این سرافرازان، کشور خود را در برابر دشمنان به کمین نشسته بیمه کنیم. باید قدر این گنجینه های ارزشمند انقلاب را دانست؛ آزادمردانی که در اوج عزّت و پایداری به وطن بازگشتند و با صلابت و ایستادگی، برای خدمت در سنگر سازندگی ایران آزاد و آباد در صحنه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آماده و مقاوم اند.
این یادگاران دفاع مقدس و روزهای آتش و خون، با گام های مطمئن و دل های سرشار از عشق و ایمان به خدا و وطن، برای رسیدن به قلّه های فتح و ظفر ایستاده اند؛ پس ما نیز باید صبوری شان را ارج نهیم و پای غفلت بر آن نگذاریم.
ضرورت ترویج فرهنگ اسارت
آزادگان، گنجینه های ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسان ساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت از درون اردوگاه ها به شهرهای میهن اسلامی مان، ایران.
بر حاملان این فرهنگ است که ضمن حفظ آن، چاره ای نیز برای ترویج آن بیندیشند. در زمینه بیان این فرهنگ، از سه ابزار خط، تصویر و انتقال به صورت سینه به سینه می توان بهره گرفت، امّا مهم این است که بیان فرهنگ اسارت، امری حیاتی و کاری بس سترگ برای جامعه جوان ماست. بنابراین، نظام اسلامی باید از همه امکانات موجود در این حرکت ارزشی فرهنگی بهره برداری کند، تا اثر مجاهدت و مقاومت وصف ناپذیر این رسولان انقلاب، به صورت فرهنگ مصوّر و مکتوب و به مثابه کلید راه هدایت برای نسل آینده و همه بیداردلان و آزادگان جهان محفوظ بماند.
ضرورت دیگر، چاره اندیشی در ترویج این فرهنگ در جامعه است و تأثیرپذیری فرهنگ شهر از فرهنگ جبهه و جنگ مقاومت در اسارت».
هنگامه کوچ
آنان که در سال های درد و فراق، دور از دیار به سر می بردند، کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین به همراه دارند که هرکدام از آن ها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی است.
«عصر ۲۷ مردادماه ۱۳۶۹، ساعتی به یاد ماندنی و منظره ای فراموش ناشدنی بود. چشم ها سخن می گفت، اما زبان ها ساکت و آرام بود. دست ها بالاجبار گشوده می شد و یار و رفیق تنهایی ها و شریک لحظه های غم و اندوه را به آغوش می کشید. در این میان، جوانی را دیدم که خلوت گزیده و با تلاوت قرآن دلی خوش کرده بود. به آرامی سلام کردم و گفتم: مگر قصد کوچ نداری؟ قرآن را بوسید و بعد نگاه پرمعنایی کرد و گفت: خواستم کتاب اسارت را به خیر ببندم و لذا حُسن ختامی بهتر از قرآن نیافتم. سپس آیه ای از قرآن را با صدای دل انگیزی قرائت کرد».
پاسخ پدری به فرزند
فرزندان میهن به عشق دیدار پیر جماران، روزهای سخت هجران را به امید وصال سپری می کردند و هردم به این امید، روزها را لحظه شماری می کردند. آنان در گوشه زندان های تاریک و وحشتناک دشمن، با پدر پیرخود درددل می کردند و آن پیر فرزانه با عشق پدری به آنان پاسخ می داد: «فرزند بسیار عزیزم! از نامه دل سوزانه شما بسیار متأثر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس می کنم، شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند، احساس کنید. عزیزان من! سیّد و مولای همه ما حضرت موسی بن جعفر بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیزش صبر کنید. خداوند فرج را ان شاءاللّه نزدیک می نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می فرماید. به همه عزیزان دربند اسلام سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی کنم. خداحافظ شما باشد».
خمینی قلب من است
درباره علاقه شدید آزادگان به امام راحل، می شنویم که: «یک روز افسر عراقی از اسیر مجروحی که یک بسیجی پانزده ساله بود، پرسید: تو چه اندازه پدر و مادرت را دوست داری؟ گفت: به اندازه چشمانم. پرسید: خوب تو که بسیجی هستی، رهبرت خمینی را چه قدر دوست داری؟ گفت: امام خمینی قلب من است، او را به اندازه قلبم دوست دارم. انسان بدون چشم می تواند زندگی کند، اما زندگی بدون قلب، زندگی ممکن نیست».
آزادگان در کلام رهبران خود
امام راحل چه زیبا و شایسته در توصیف فرزندان خود فرموده اند: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی اند و آزادگان جهان آن را زمزمه می کنند». آری، آنان نه تنها اسیر نبودند؛ بلکه آن ها دور از هرگونه وابستگی ها و دل بستگی ها بودند و ندای آزادمردی را به گوش همه جهانیان رساندند.
مقام معظم رهبری نیز چنین می فرماید: «شما ذخیره بزرگ الاهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن غصب شده بودید. خدای متعال شما را به ملّت و به این کشور اسلامی برگرداند».
ایشان هم چنین می فرمایند: «سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است آن را در جای دیگر نمی شود پیدا کرد، و نیز در جای دیگری فرموده اند: «صبر و استقامت شما به اسلام آبرو بخشید».
انتصاب سرپرست امور مهندسی و اجرای طرح ها در شرکت گاز استان قم
انتصاب سرپرست امور مهندسی و اجرای طرح ها در شرکت گاز استان قم
بنا به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان قم، با توجه به اهمیت توسعه گازرسانی و تسریع در اجرای پروژه ها، آقای مهندس محمدی مدیر عامل شرکت گاز استان قم طی حکمی آقای مهندس غلامرضا فرجی را به عنوان سرپرست امور مهندسی و اجرای طرحها منصوب نمودند.
انتصاب سرپرست امور بهره برداری در شرکت گاز استان قم
بنا به گزارش روابط عمومی شرکت گاز استان قم، با توجه به اهمیت امور بهره برداری، استمرار و حفظ و نگهداری تأسیسات گازرسانی، آقای مهندس محمدی مدیر عامل شرکت گاز استان قم طی حکمی آقای علیرضا نصیری را با حفظ سمت به عنوان سرپرست امور بهره برداری منصوب نمودند.